کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاما
/lāmā/
معنی
نوعی شتر بیکوهان به رنگ خرمایی، سیاه، سفید، یا ابلق که در امریکای جنوبی پیدا میشود و قدش به یک متر میرسد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lama] (زیستشناسی) lāmā نوعی شتر بیکوهان به رنگ خرمایی، سیاه، سفید، یا ابلق که در امریکای جنوبی پیدا میشود و قدش به یک متر میرسد.
-
لاما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lama، مٲخوذ از تبتی] lāmā مرد روحانی یا کاهن بودایی در طریقۀ لامائیسم.
-
لاما
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) شتر بی کوهان .
-
لاما
فرهنگ فارسی معین
[ تبتی ] (اِ.) پیشوای مذهب لامایی .
-
لاما
لغتنامه دهخدا
لاما. (اِ) نوعی از پستانداران نشخوارکننده که بالنسبه عظیم الجثه است و به آن شتر بی کوهان نیز گویند و بومی کشور پرو است .
-
لاما
لغتنامه دهخدا
لاما. (اِخ ) کشیش بودائی تبت . نامی که به رؤسا و پیشوایان دین بودائی که در تبت و مغلستان انتشار دارد اطلاق گردد و اینان ماناسترها و عبادتگاههای این دو کشور را پر کرده اند و به این مناسبت مذهب بودا را مذهب لاما نیز مینامند. قائد اعظم این روحانیون و ت...
-
لاما
لغتنامه دهخدا
لاما. (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت باستیا در ایالت (کرس ) فرانسه . دارای 515 تن سکنه .
-
واژههای مشابه
-
دالایی لاما
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) رییس روحانیان تبت .
-
دالائی لاما
لغتنامه دهخدا
دالائی لاما. (اِخ )رئیس لاماها، یعنی رئیس روحانیان بودائی کشور تبت .
-
دالایی لاما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dalai-lama] dālāy(')ilāmā رئیس روحانیان بودایی تبت.
-
واژههای همآوا
-
لامع
واژگان مترادف و متضاد
تابان، تابنده، درخشان، درخشنده
-
لامع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lāme' درخشان؛ درخشنده؛ تابان.
-
لامع
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص فا.) درخشان ، روشن .