کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لال
/lāl/
معنی
کسی که زبانش میگیرد و نمیتواند درست حرف بزند؛ گنگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابکم، اصم، الکن، بیزبان، گنگ
۲. احمر، سرخ
۳. لعل ≠ گویا
دیکشنری
dumb, mute, inarticulate, silent, speechless, voiceless
-
جستوجوی دقیق
-
لال
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابکم، اصم، الکن، بیزبان، گنگ ۲. احمر، سرخ ۳. لعل ≠ گویا
-
لال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] lāl کسی که زبانش میگیرد و نمیتواند درست حرف بزند؛ گنگ.
-
لال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lāl ۱. لعل.۲. (صفت) سرخ؛ رنگ سرخ: ◻︎ دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ / دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالهٴ لال (عنصری: ۳۷۶).
-
لال
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بی زبان ، گنگ .
-
لال
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) سرخ ، سرخ رنگ . 2 - (اِ.) لعل .
-
لال
لغتنامه دهخدا
لال . (اِخ ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری . (منتهی الارب ).
-
لال
لغتنامه دهخدا
لال . (اِخ ) نام قلعتی به طبرستان . (طبقات ناصری ، از تاریخ جهانگشای جوینی حاشیه ٔ ص 199 ج 2) .
-
لال
لغتنامه دهخدا
لال . (ص ) زبان گرفته . (برهان ). بی زبان . مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس . گنگ . اَبکم . بکیم . (منتهی الارب ) : روزی به بدش هر که سخن گفت زبانش هر چند سخن گوی و فصیح است شود لال . فرخی .من جز که به مدح رسول و آلش از گفتن اشعار گ...
-
لال
دیکشنری فارسی به عربی
اخرس
-
لال
واژهنامه آزاد
لال به کسی گفته می شود که توانایی حرف زدن ندارد .(ناتوان از حرف زدن)
-
لال
واژهنامه آزاد
لآل - جمع لؤلؤ به معنی مروارید
-
واژههای مشابه
-
لال،لالی،للی،لال پتی
لهجه و گویش تهرانی
لال ،لکنت دار
-
ابن لال
لغتنامه دهخدا
ابن لال . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن علی . از مشاهیر فقها و محدثین شافعیه ، از مردم روذراور . او بهمدان هجرت کردو منصب مفتی یافت و هم بدانجا به سال 398 هَ .ق . درگذشت . ولادت وی به سال 308 بوده است . او راست : کتاب السنن . کتاب معجم الصحابه . کت...
-
لال پتی
لغتنامه دهخدا
لال پتی . [ ل ِ پ َ ] (ص مرکب ) لال و پتی . که زبان ِ او گیرد. که بعض حروف از مخارج خود ادا کردن نتواند. و در تداول خانگی ، که درزبان لکنتی دارد (کودک و غیره ). رجوع به پتی شود.