کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاغیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاغیر
معنی
(غَ یْ) [ ع . ] (ق مر.) نه دیگری ، نه چیز دیگر.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
تنها، فقط، منحصراً
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاغیر
واژگان مترادف و متضاد
تنها، فقط، منحصراً
-
لاغیر
فرهنگ فارسی معین
(غَ یْ) [ ع . ] (ق مر.) نه دیگری ، نه چیز دیگر.
-
لاغیر
لغتنامه دهخدا
لاغیر. [ غ َ ] (ع ق مرکب ) نه دیگری :اوست و لاغیر. این است و لاغیر، اوست و نه جز او. استعانت ما از تست بس و لاغیر. که هریک از باد غرور دم اَنا و لاغیری میزند. (رشیدی ). من بودم و او و لاغیر.
-
جستوجو در متن
-
فقط
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها ۲. مگر ۳. لاغیر، منحصراً ۴. بس، محض
-
کساردن
لغتنامه دهخدا
کساردن . [ ک ُ دَ ] (مص ) گساردن به معنی غم خوردن و باده خوردن باشد لاغیر و با گاف فارسی به معنی گذاشتن . (برهان ). خوردن . (از ناظم الاطباء). || تحمل کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به گساردن شود.
-
تنها
واژگان مترادف و متضاد
۱. عزب، مجرد ≠ متاهل، خانهدار ۲. تک، فرد، فرید، منفرد، وحید، یکه، یگانه ۳. فقط، لاغیر، منحصراً ۴. بیهمتا، طاق، مفرد، واحد ۵. یکتنه ۶. خلوتگزین، خلوتنشین
-
زعلول
لغتنامه دهخدا
زعلول . [ زُ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد سبک . (ناظم الاطباء). شادمان خفیف . و در اللسان : و فی المصنف زغلول بالغین المعجمة لاغیر. (از اقرب الموارد). و رجوع به زغلول شود.
-
گودرز
لغتنامه دهخدا
گودرز. [ دَ ] (اِ) مرغی است که بیشتر بر کنارهای آب نشیند. (برهان ). مرغی باشد که بر آب بنشیند. (صحاح الفرس ). || چیزی را نیز گویند که خرق و التیام نپذیرد، یعنی از هم جدا نشود و به هم نیاید، و این معنی در فلکیات جاری است ، لاغیر. (برهان ). ظاهراً از ب...
-
یوح
لغتنامه دهخدا
یوح . (ع اِ) یوحی . آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). یوح آفتاب است و بوح مصحف آن ، و بوح فقط به معنی نفس است و لاغیر. (از نشوءاللغة ص 28). بوح . یوحی .خورشید. خور. مهر. هور. شارق . شمس . ذکاء. بیضاء. شرق . ذک...
-
یرناء
لغتنامه دهخدا
یرناء. [ ی َ / ی ُ رَن ْ ن َءْ] (ع اِ) یرنا. یرناء. حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب ). حنا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گفته اند اگر به فتح یاء بیاید باید همزه اضافه شود لاغیر، ولی اگر به ضم یاء بیاید آوردن و نیاوردن همزه هردو جایز ا...
-
نجبا
لغتنامه دهخدا
نجبا. [ ن ُ ج َ ] (از ع ، ص ، اِ) مردمان نجیب و اصیل و بزرگزاده و گرامی گوهر. (ناظم الاطباء). نجباء. رجوع به نجباء شود. || (اصطلاح صوفیه ) اطلاق شود بر چهل مردی که مأمور اصلاح احوال مردم و حمل اثقال آنان و متصرف در حقوق خلق باشندو لاغیر. (از کشاف اص...
-
اغیر
لغتنامه دهخدا
اغیر. [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) باغیرت تر. (ناظم الاطباء). غیورتر. (یادداشت بخط مؤلف ): و فی الحدیث : «و کان ابراهیم (ص ) غیوراً و انا اغیر منه ». (مکارم الاخلاق طبرسی ). و قال [ رسول اﷲ (ص ) ]: ما اغیرک یا ابی ، انی لاغیر منک و اﷲ اغیر منی . (یادداشت مو...
-
دهید
لغتنامه دهخدا
دهید. [ دِ ] (فعل امر) به معنی بزنید و حمله کنید. فرمانی بوده است حمله کردن و زدن و کشتن را. (یادداشت مؤلف ). امر به زدن یعنی بزنید. (از برهان ).صاحب شرفنامه می گوید یعنی بزنید و فقط در همین صیغه ٔ امر بدین معنی استعمال می شود لاغیر. اما گفته ٔ او ب...
-
میرزا
لغتنامه دهخدا
میرزا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف میرزاده و میرزاد و امیرزاده . (یادداشت لغت نامه ). مرزا و شاهزاده و امیرزاده . (ناظم الاطباء). پیشتر از القاب شهزادگان بود. و در اصل امیرزا بود که الف آن از کثرت استعمال حذف شده و معنی ترکیبی آن امیرزاده باشد بر این تق...