کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاغیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاغیة
لغتنامه دهخدا
لاغیة. [ غی ی َ ] (ع ص ، اِ) کلمة لاغیة؛ سخن بدو فاحش و بیهوده . سخن نابکار. (دهار). منه قوله تعالی : لاتسمع فیها لاغیة. (قرآن 11/88). (منتهی الارب ). لغو. (مهذب الاسماء). حرف بیجا. || (مص ) نافرجام گفتن یعنی فحش . (مجمل اللغة). نافرجام گفتن . (تاج ا...
-
واژههای مشابه
-
لاغیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lāqiye گیاهی شیردار شبیه سقمونیا با برگهای گرد و زردرنگ، گلهای زرد مایل به قرمز و خوشبو که بیشتر در دامنۀ کوهها میروید.
-
لاغیه
لغتنامه دهخدا
لاغیه . [ غی ی َ / ی ِ ] (اِ) گیاهی است شیردار و بسیار گرم . (غیاث ). لاغینه .(آنندراج ). لاعیه . (منتهی الارب ). لاغیثه . دیو سفید. رجوع به دیو سفید شود. (گااوبا). درخت کوهی است . نباتی است و آن را گلی باشد مانند گل شبت و زنبور عسل گل آن را خورد و چ...
-
لَاغِيَةً
فرهنگ واژگان قرآن
بيهوده و بيفايده - لغو
-
جستوجو در متن
-
لاغیثه
لغتنامه دهخدا
لاغیثه . [ ث َ / ث ِ ] (اِ) لاغینه . لاغیه . رجوع به لاغینه و لاغیه شود.
-
فلی نوین
لغتنامه دهخدا
فلی نوین . [ ] (معرب ، اِ) لاغیه است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
حلباب
لغتنامه دهخدا
حلباب . [ ح ِ ] (ع اِ) حِلِبْلاب لاغیه است . و گویند لبلاب کبیر است . رجوع به لبلاب شود.
-
لاغینه
لغتنامه دهخدا
لاغینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) درختی است که [ منبت او در پستی کوه باشد که ] آب از بالای آن بتدریج فرود آید و جمع شود و به این معنی به حذف نون هم به نظر آمده است که لاغیه باشد و بجای نون ثای مثلثه هم دیده شده است که لاغیثه باشد اﷲاعلم . (برهان ). رجوع به...
-
لغاً
لغتنامه دهخدا
لغاً.[ ل َ غَن ْ ] (ع مص ) لاغیة. لغو. بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن . (منتهی الارب ). نافرجام گفتن . (زوزنی ).
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل َ غَن ْ ] (ع مص ) بیهوده گفتن . (منتهی الارب ) (دهار). لغو. لاغیة. ملغاة.
-
قاتل الحیتان
لغتنامه دهخدا
قاتل الحیتان . [ ت ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) لاغیه است . (فهرست مخزن الادویه ). و ماهی زهرج را نیز نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به قاتل السمک شود.
-
قاتل السمک
لغتنامه دهخدا
قاتل السمک . [ ت ِ لُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) لاغیه است . ماهی زهرج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قاتل الحیتان شود.
-
تیوع
لغتنامه دهخدا
تیوع . [ ت َی ْ ی ] (ع اِ) (از «ت وع ») هرتره که وقت بریدن آن شیر از وی برآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانند سمقونیا و شیرم و لاغیه و عرطنیثا وعشر. ج ، تیوعات . (منتهی الارب ). رجوع به یتوع شود.