کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاغر شکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوعی پرنده با پرهای صورتی رنگ که پاهای لاغر و درازی دارد
دیکشنری فارسی به عربی
نحام
-
جستوجو در متن
-
باریک شکم شدن
لغتنامه دهخدا
باریک شکم شدن . [ ش ِ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لاغر شدن شکم از گرسنگی و جز آن . باریک شدن شکم ؛ هَصیم . (منتهی الارب ).
-
مجرة
لغتنامه دهخدا
مجرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) گوسپند لاغر. (منتهی الارب ). گوسپند لاغر و نیز گوسپندی که بواسطه ٔ بارداری شکم وی کلان گشته ولاغر گردد و نتواند برخیزد. (ناظم الاطباء). گوسپندی که از بزرگی بار شکم لاغر گردد. (از اقرب الموارد).
-
سجف
لغتنامه دهخدا
سجف . [ س َ ] (ع مص ) باریکی کمر و لاغری شکم . (منتهی الارب ). باریک بودن کمر و لاغر بودن شکم . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
خمص
لغتنامه دهخدا
خمص . [ خ َ ] (ع مص ) باریک و لاغر کردن از گرسنگی و درآوردن شکم وی را در جوف وی . || فرونشستن آماس جراحت . منه : خمص الجرح خمصاً و خموصاً. || لاغر شدن شکم و گرسنه گردیدن آن .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
باریک شکم
لغتنامه دهخدا
باریک شکم . [ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) کسی که شکمی لاغر و خرد دارد. مُخطَف البطن . خامِص . اَهضَم . هفهاف مُسمَئِل (در مرد)، حَمیص ُالحشاء ضَسرَه (در زن ). (منتهی الارب ).
-
اقمعطاط
لغتنامه دهخدا
اقمعطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) بزرگ و فربه شدن زیر شکم و لاغر و باریک گردیدن پایین آن یا شکن افتادن در شکم و درآمدن بعضی آن در بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ج َ ] (ع اِمص )گرانباری گوسپند از بچه در شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگی و گرانباری بچه در شکم گوسفند و لاغری و ناتوانی او برای برخاستن . (از اقرب الموارد). || تشنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || (مص )...
-
اغرنشام
لغتنامه دهخدا
اغرنشام . [ اِ رِ ] (ع مص ) پژمرده گردیدن گوشت و لاغر و باریک شدن شکم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چروکیده شدن گوشت شکم :اغرنشم ؛ ذبل لحمه و خمص بطنه . (از اقرب الموارد).
-
خردشکم
لغتنامه دهخدا
خردشکم . [ خ ُ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) آنکه شکم او کوچک و لاغر است : هَوَش ؛ خردشکم گشتن از لاغری . (منتهی الارب ).
-
اسمئلال
لغتنامه دهخدا
اسمئلال . [ اِ م ِءْ ] (ع مص )لاغر و باریک شکم گردیدن . باریک میان شدن . || اِسمِئلال ثوب ؛ کهنه شدن جامه . (یادداشت مؤلف ).
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اِ ] (ع ص ) مرد کوتاه و ستبر وزیرک . || لئیم . || زشت روی . || لاغر باریک مفاصل که شکم و اسفل بدن وی فربه باشد و استخوانش همچنان باریک بود. (منتهی الارب ).
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی از تنه که بین قفسه ٔ سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگا...
-
هفهاف
لغتنامه دهخدا
هفهاف . [ هََ ] (ع ص ) بال مرغ سبک در پریدن . (منتهی الارب ). بال تنک و شفاف . (از اقرب الموارد). || پیراهن تنک شفاف . || لاغر. (از منتهی الارب ). || باریک شکم . || تشنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مسمئل
لغتنامه دهخدا
مسمئل . [ م ُ م َ ءِل ل ] (ع ص ) مرد باریک شکم و لاغر. (منتهی الارب ماده ٔ س م ل ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باریک میان . (مهذب الاسماء). || جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).