کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاش و ماش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاش و ماش
معنی
(شُ) (ص مر.) باطل ، بیهوده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاش و ماش
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (ص مر.) باطل ، بیهوده .
-
لاش و ماش
لغتنامه دهخدا
لاش و ماش . [ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) لاش ماش . حیله . باطل . رجوع به لاش و رجوع به لاش ماش شود.
-
لاش و ماش
فرهنگ گنجواژه
باطل و بیهوده.
-
واژههای مشابه
-
گنده لاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandelāš لاشۀ گندیده.
-
لاش کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) غارت کردن ، یغما کردن .
-
لاش مرده
لغتنامه دهخدا
لاش مرده . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جیفه . رجوع به لاش شود.
-
لاش مرده
لهجه و گویش تهرانی
نعش
-
لاشکش
لهجه و گویش تهرانی
کسی که گوشت را از سلاخخانه به قصابی تحویل میدهد.
-
جستوجو در متن
-
ابدح
لغتنامه دهخدا
ابدح . [ اَ دَ ] (ع ص ، اِ) فضای فراخ . || مرد درازبالا. || ستور فراخ پهلو. || ابدح و دبیدح ؛ لاش ماش . حکی الاصمعی ان الحجاج قال لجبلة قل لفلان اکلت مال اﷲ بأبدح و دبیدح فقال له جبلة خواسته ٔ ایزد بخوردی بلاش ماش . (میدانی ).
-
ماش
لغتنامه دهخدا
ماش . (معرب ، اِ) دانه ای است معروف ... (منتهی الارب ). غله ای است که در هند اسبان را می خورانند و آدمیان نیز خورند و برگ او را آفتاب پرست گویند. (آنندراج ). یک نوع غله که به فارسی نیز ماش گویند. (ناظم الاطباء). دانه ایست مانند کِرسِنَّه ... که پزند ...
-
بلاژ
لغتنامه دهخدا
بلاژ. [ ب ِ ] (ق مرکب ) بی سبب و بی جهت و بی تقرب . (برهان ) (از هفت قلزم ). بی جهت و بی سبب . (آنندراج ) (انجمن آرا). بِلاش . در فرهنگ به معنی بی سبب و بی تقریب گفته ، و این شعر پوربهای جامی شاهد آورده : بود زاهد بلاژ شد فاسق امردی دید شد بر او عاشق...