کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاشى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاشى
واژهنامه آزاد
نامرد
-
واژههای مشابه
-
لاشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لاشیء] [قدیمی] lāša(e)y ناچیز؛ بیمقدار.
-
لاشی
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) 1 - نامرغوب . 2 - جنده ، فاحشه .
-
لاشی
لغتنامه دهخدا
لاشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + شی ٔ) هیچ . مقابل شی ٔ. ناچیز. نچیز. نیست . معدوم . (آنندراج ) (در تداول شعرا گاهی بدون همزه استعمال شود) : مالش همه لاشی شد و ملکش همه ناچیزدشمن بفضول آمد و بدگوی بگفتار. فرخی .هنگام همت وی و هنگام جود وی ش...
-
لاش،لاشی،لش،لاشه
لهجه و گویش تهرانی
فرد بی حمیت و فاسد
-
جستوجو در متن
-
شی
واژگان مترادف و متضاد
چیز ≠ لاشی
-
paltriest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلوتی، لاشی، محقر، جزئي، چیز اشغال و نا چیز
-
paltrier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاستور، لاشی، محقر، جزئي، چیز اشغال و نا چیز
-
ملاشاة
لغتنامه دهخدا
ملاشاة. [ م ُ ](ع مص ) متلاشی کردن . نابود و مضمحل کردن . ملاشاة و تلاشی هر دو منحوت از «لاشی ٔ» است . (از اقرب الموارد).
-
خردوات
لغتنامه دهخدا
خردوات . [ خ ُ دَ ](اِ) ترهات . (ناظم الاطباء). || ناچیز. خردمرد. لاشی ٔ. ریزه ریزه ها از هر چیز. (ناظم الاطباء).
-
نه چیز
لغتنامه دهخدا
نه چیز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مقابل چیز. (یادداشت مؤلف ). لاشی ٔ. عدم . ناچیز : همان کز نه چیز آفریده ست چیزز چیز ار کند چیز نشگفت نیز.اسدی .
-
دابغ
لغتنامه دهخدا
دابغ. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از دباغت . پیراینده : و لاشی ٔ دابغ للمعدة مثله (مثل بلیلج ). (ابن البیطار). رب الحصرم دابغللمعدة. (ابن البیطار).
-
آن سری
لغتنامه دهخدا
آن سری . [ س َ ] (ص نسبی ) عقبائی . اُخرَوی . آخرتی . || خدائی . الهی . غیبی . مقابل این سری : باشم گستاخ وار با تو که لاشی کندصد گنه این سری یک نظر آن سری . سنائی .سری دارم چو حافظ مست لیکن بلطف آن سری امّیدوارم .حافظ.