کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاس
/lās/
معنی
۱. مادۀ هر حیوان.
۲. سگ ماده.
۳. (اسم مصدر) نوازش عاشقانه.
〈 لاس زدن: (مصدر لازم) [عامیانه]
۱. از پی ماده رفتن حیوان نر.
۲. دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن؛ لاسیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. لاج، ماچه، مادهسگ، ماده
۲. ملاعبه
۳. ابریشمخام، قژ، کژ
فعل
بن گذشته: لاس زد
بن حال: لاس زن
دیکشنری
female, flirtation, she
-
جستوجوی دقیق
-
لاس
واژگان مترادف و متضاد
۱. لاج، ماچه، مادهسگ، ماده ۲. ملاعبه ۳. ابریشمخام، قژ، کژ
-
لاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاج› lās ۱. مادۀ هر حیوان.۲. سگ ماده.۳. (اسم مصدر) نوازش عاشقانه.〈 لاس زدن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. از پی ماده رفتن حیوان نر.۲. دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن؛ لاسیدن.
-
لاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاه› [قدیمی] lās نوعی ابریشم پست؛ ابریشم نخاله؛ کژ: ◻︎ از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینیّ طبع / وازچه خیزد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسیّ لاس (انوری: ۲۶۳).
-
لاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) دو چوب یا دو آهن یا دو سنگ و مانند آن ها را که در نجاری و فلزکاری یا حجاری طوری قرار دهند که دندانه های یکی در فرورفتگی های دیگری جای گیرد. آن را که در دیگری فرو رفته نر و زبانه و دیگری را لاس و کم گویند. ؛ نر و ~ کردن : جا دادن قسمت های برآمد...
-
لاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) چاه آب ده .
-
لاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نوعی ابریشم ارزان . 2 - مادة هر حیوان .
-
لاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) عشقبازی از طریق لمس کردن و بوسیدن .
-
لاس
لغتنامه دهخدا
لاس . (ص ) ماده ٔ هر حیوان عموماً و ماده ٔ سگ خصوصاً. (برهان ). آن را لاچ نیز گویند. (آنندراج ). اُنثی . مقابل نر. لاج . ماده .- سگ لاس و گربه ٔ لاس ؛ ماده سگ و ماده گربه ٔ به گشن آمده . گشنخواه شده . بفحل آمده . مست .- مثل سگ لاس ؛ سخت متملق . || ...
-
لاس
لهجه و گویش تهرانی
ابریشم
-
لاس
لهجه و گویش تهرانی
ماده
-
لاس
لهجه و گویش بختیاری
lâs سرگین گاو.
-
لاس
واژهنامه آزاد
ابریشم پست.
-
واژههای مشابه
-
زیه لاس
لغتنامه دهخدا
زیه لاس . [ ی ِ ] (اِخ ) پادشاه مملکت بی تی نیه که پس از تجزیه ٔ امپراطوری اسکندرتأسیس یافته بود و در سالهای 250 - 229 ق . م . سلطنت کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2151 شود.
-
لاس زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) لاسیدن ، در آغوش کشیدن و بوسیدن .