کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لارستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لارستان
لغتنامه دهخدا
لارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام محلی در 193 هزارگزی گرمسار و 307 هزارگزی تهران میان هفتخوان و بنوار. و بدانجا ایستگاه راه آهن باشد.
-
لارستان
لغتنامه دهخدا
لارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود. طول لارستان 342 و عرض آن 270 هزار گز و از شمال محدود است به محال هفتگانه و دارابگرد و جویم...
-
واژههای مشابه
-
پرویز لارستان
لغتنامه دهخدا
پرویز لارستان . [ پ َرْ زِ رِ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) فرسخی بیشتر جنوبی قریه ٔ مربوت از ناحیه ٔ مضافات شهر لار، کوه کوچکی افتاده آنرا قلعه پرویز و پرویزن گویند به ده نفر مستحفظ محفوظ بماند آبش از آب انبار بارانی و چاهی عمیق دارد آبش شور است . (فارس نامه...
-
جستوجو در متن
-
بالاتاوه
واژهنامه آزاد
نوعی نان محلی در لارستان
-
شیاس
لغتنامه دهخدا
شیاس . [ ] (اِخ ) دهی است در ده فرسخی مغرب لنگه از بلوک لارستان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
احشام
لغتنامه دهخدا
احشام . [ اَ ] (اِخ ) دهی است بمسافتی اندک در مشرق گاوبندی به جنوب لارستان .
-
بالیکا
واژهنامه آزاد
" بالی " در فرهنگ عامیانه منطقه لارستان به جوجه مرغی گفته می شود که اماده تخم گذاری می باشد و برای اولین بار تخم گذاری می کند ما از این واژه استفاده کرده و با اضافه کردن " کا " به آن و ایجاد ترکیب " بالیکا " از این نام برای اولین و مدرن ترین مجموعه ...
-
کتک
لغتنامه دهخدا
کتک . [ ک َ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب بیرم از قصبات لارستان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کراش
لغتنامه دهخدا
کراش . [ ک َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به لارستان فارس که دیزی گوشت پزی آن بخوبی معروف است و جراش معرب آن است . (آنندراج ).
-
دریابار
لغتنامه دهخدا
دریابار. [ دَرْ ] (اِخ ) نام شهری است . (برهان ). جانب جنوبی لارستان وکرمان را دریابار گویند. (حاشیه ٔ معین بر برهان ).
-
عماده ده
لغتنامه دهخدا
عماده ده . [ ع ِ دَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ مضافات لار، واقع در بلوک لارستان . رجوع به «عمادده » شود.
-
لادر
لغتنامه دهخدا
لادر. (اِخ ) از شهرهای مکران . میان آن و سیستان سه روزه راه است . (معجم البلدان ). محلی به مشرق لارستان .
-
ارمک
لغتنامه دهخدا
ارمک . [ ] (اِخ ) (ده ...) موضعی است در جنوب لارستان مجاور ساحل خلیج فارس . دهی است بچهارفرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق چارک .