کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاده
/lāde/
معنی
بیعقل؛ احمق؛ ابله.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابله، احمق، کانا، کودن
۲. مادهسگ، لاس، لاج
دیکشنری
fool, idiot
-
جستوجوی دقیق
-
لاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابله، احمق، کانا، کودن ۲. مادهسگ، لاس، لاج
-
لاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāde بیعقل؛ احمق؛ ابله.
-
لاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) بی عقل ، احمق .
-
لاده
لغتنامه دهخدا
لاده . [ دَ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ کوچکی در آسیای صغیر برابر شهر قدیمی میله و در ازمنه ٔ قدیمه دو جنگ بزرگ بدانجا بوده است یکی در 498 ق . م . و آن جنگی بود میان ایرانیان و مهاجرین یونانی آسیای صغیر و ایرانیان در این جنگ کشتیهای یونانی را غرق کردند و یو...
-
لاده
لغتنامه دهخدا
لاده . [ دَ / دِ ] (ص ) بی عقل . احمق . ابله . (برهان ). بیخرد. کودن . گول : نه که هر زن دغا و لاده بودشیر نر هست و شیر ماده بود. اوحدی .|| سگ ماده را نیز گویند. (برهان ). لاس . || (اِ) جامه ٔ حریر سرخ که از چین آرند. لاذة.
-
جستوجو در متن
-
idiot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادم سفیه و احمق، خرفت، لاده
-
idiots
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احمق ها، ادم سفیه و احمق، خرفت، لاده
-
سرلاد
لغتنامه دهخدا
سرلاد. [ س َ ] (اِ مرکب ) سردیوار چنانکه بن لاد پای دیوار است ، چه لاد بمعنی دیوار باشد. (برهان ). رده ٔ بالایین دیوار چنانکه بن لاده رده ٔ پائین دیوار، چه لاده بمعنی رده آمده است . (رشیدی ). || دیوار مطلقاً. (برهان ) (جهانگیری ).
-
لاذة
لغتنامه دهخدا
لاذة. [ ذَ ] (ع اِ) جامه ٔ حریر چینی سرخ . ج ، لاذ. (منتهی الارب ). لاده . || خاصه . بطانة. یکی از اقربا و کسان . یکی از خواص . یکی از بطائن : فبعثت لاذتی بمد من ورق لتأتینی بمد من طحین فلم تجده ... (ابن هشام به نقل ابوالکمال احمد عاصم مؤلف تاج الع...
-
بلاده
لغتنامه دهخدا
بلاده . [ ب َ دَ / دِ / ب ِ دَ / دِ ] (ص ) بدکار و فاسق . (برهان ) (آنندراج ). فاسدکار. (لغت نامه ٔ اسدی ) (صحاح الفرس ) (شرفنامه ٔ منیری ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده بودشگفت باشد کو از گناه ساده بود. رودکی .|| فاحشه . روسپی . (فرهنگ فارسی معین )...
-
احمق
لغتنامه دهخدا
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ) گول (مرد). کالیو. کالیوه . نادان . (مهذب الاسماء). بی عقل . غتفره . گاودل . گاوریش . کانا. دنگ . نابخرد. غراچه . لاده . کمله . ابله . (زوزنی ). دند. سفیه . بیهوش . خویله . (صحاح الفرس ). کم خرد. گزَر. مُدمَّغ. دبنگ . ببّه . (...
-
ابله
لغتنامه دهخدا
ابله . [ اَ ل َه ْ ] (ع ص ) خویله . سرسبک . (مهذب الاسماء). کم خرد. گول . دند.کذَر. (فرهنگ اسدی ). کانا. نادان . سلیم القلب . سلیم .غدنگ . کاک . فغاک . هزاک . سلیم دل . بی تمیز. ناآگاه . کم عقل . نابخرد. خر. گاو. لهنه . دنگل . ریش گاو. پپه . پخمه . چ...
-
دغا
لغتنامه دهخدا
دغا. [ دَ ] (ص ) مردم ناراست و دغل و عیب دار و حرامزاده . (برهان ). مجازاً، فریبنده و مردم ناراست . و در اغلب معانی با دغل مترادف است و با لفظ خوردن و کردن مستعمل است . (از آنندراج ). ناراست . (شرفنامه ٔ منیری ). دغل و ناراست . (صحاح الفرس ). مکار. ج...
-
بلایه
لغتنامه دهخدا
بلایه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص ) نابکار. (از برهان ) (از آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). نابکار دشنام ده . (صحاح الفرس ). تباهکار و ناکس و فرومایه و بداصل . (ناظم الاطباء). حُثالة. حَرض . حقیر. خابث . خَبیث .. رَذل . لاده . مَحروض . ناچیز. ناکس . هَذر. ه...