کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاخ مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاخ مو
لهجه و گویش تهرانی
تار مو
-
واژههای مشابه
-
نمک لاخ
لغتنامه دهخدا
نمک لاخ . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمک زار. نمکستان : این بحیره [ بختگان ] نمک لاخ است و دور آن بیست فرسنگ است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 153). این بحیره میان شیراز و سروستان است ، نمک لاخی است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 152). منزل دوازدهم بر کنار نمک لاخ ...
-
نشیب لاخ
لغتنامه دهخدا
نشیب لاخ . [ ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) از عالم [ از قبیل ] سنگلاخ و دیولاخ است . (از آنندراج ).
-
اهرمن لاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ahremanlāx ۱. جای اهریمن.۲. سرزمین شر و فساد.
-
اهرمن لاخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سرزمین اهریمن ، جای شّر و فساد.
-
سیاه لاخ
لغتنامه دهخدا
سیاه لاخ . (اِخ ) دهی است از دهستان شهر نو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 259 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، زیره . شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
لاخ زرد
لغتنامه دهخدا
لاخ زرد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان ، شهرستان بیرجند، واقع در 89 هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 15 هزارگزی شمال خاوری دُرُح دارای 61 تن سکنه محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت و آب آن از قنات وراه آنجا مالرو است . (فر...
-
نمک لاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمکلان› (جغرافیا) [قدیمی] namaklāx نمکزار.
-
لاخ بند شدن
لهجه و گویش تهرانی
گیر کردن پا در شکاف صخره
-
جستوجو در متن
-
شُقه
لهجه و گویش تهرانی
ریسه، دسته، رشته مو،لاخ
-
سوک ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sukriš کسی که چند لاخ مو مانند سوک خوشۀ گندم بر زنخ خود داشته باشد؛ کوسه.
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (اِ) بدن . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). جثه و اندام . (آنندراج ). بدن و توش و جسد و اندام و قد و قامت . (ناظم الاطباء). اوستا، تنو (جسم ، بدن ). پهلوی ، تن . هندی باستان ، تنو . افغانی ، تن . شغنی ، تنا . گیلکی ویرنی و نطنزی...