کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لات
/lāt/
معنی
۱. آدم فقیر و بیچیز.
۲. بیسروپا؛ ولگرد.
〈 لاتولوت: [عامیانه] = لات
〈 لاتوپات: [عامیانه]
۱. بسیار فقیر و بیچیز.
۲. بیسروپا؛ ولگرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اوباش، بیسروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه
۲. بیچیز، تهیدست
دیکشنری
bankrupt, beggar, blackguard, poverty-stricken
-
جستوجوی دقیق
-
لات
واژگان مترادف و متضاد
۱. اوباش، بیسروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه ۲. بیچیز، تهیدست
-
لات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] lāt ۱. آدم فقیر و بیچیز.۲. بیسروپا؛ ولگرد.〈 لاتولوت: [عامیانه] = لات〈 لاتوپات: [عامیانه]۱. بسیار فقیر و بیچیز.۲. بیسروپا؛ ولگرد.
-
لات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) گل نرم و بدون شن و ماسه که آن را سیل یا رودخانه آورد.
-
لات
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) 1 - فقیر، بی چیز. 2 - بی سر و پا، بی اصل و نسب ، ولگرد. ؛ ~ آسمان جل فقیر عور بی سروسامان .
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (اِخ ) نام دهی به تنکابن مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 106 و 107).
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (اِخ ) نام دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش خمام شهرستان رشت در 45 هزارگزی جنوب خاوری خمام . دارای 652 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (ص ، اِ) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بی چیز. (در تداول عوام ). || مردی بی سروپا. مردی سخت رذل . و در تداول لوطیان دشنام گونه ای است به معنی فقیرِ بَد. || (اصطلاح شطرنج ) آنکه هیچ مهره برای او نمانده جز شاه . یا شاه با یک یا دو پیاده ....
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . [ ت َ ] (ع حرف ) کلمه ٔ نفی به معنی لیس . و قوله تعالی : لات حین مناص (قرآن 3/38)؛ یعنی نیست گریزگاه و التاء زائدة کما فی ثمت و رُبت او شبهوا لات بلیس و اضمروا فیها اسم الفاعل و لا تکون الامع حین و قد تحذف و هی مرادة کما فی قول مازن بن مالک : ح...
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . [ لات ت ] (اِخ ) نام بتی از قبیله ٔ ثقیف در طائف . (مفاتیح ). نام آن بتی است که ثقیف آن را پرستیدندی . (ترجمان جرجانی ). نام بتی است : و قراء بها ابن عباس و عکرمه و جماعة. سُمی بالذی کان یلت عنده السویق بالسمن ثم خفف . (منتهی الارب ). رجوع به ب...
-
لات
لهجه و گویش تهرانی
رد سیل در زمین ،رسوب گل و ..ته رودخانه
-
واژههای مشابه
-
لَّاتَ
فرهنگ واژگان قرآن
نام یکی ازبتهای زمان جاهلیت (و به طوري که مورخين مينويسند حتي بتهاي خانه کعبه هم از آن صابئين بوده ، و مردم مکه در آنروزها در شمار صابئين و ستارهپرستان بودهاند ، و بت لات به اسم زحل و بت عزي به اسم زهره بوده )
-
لَاتَ
فرهنگ واژگان قرآن
نيست (لات شبيه ليس مي باشد و عبارت "لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ " يعني هنگام فرار نيست)
-
طول لات
لغتنامه دهخدا
طول لات . (اِخ ) دهی جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 8 هزارگزی جنوب باختری رحیم آباد کنار رودخانه ٔپلرود با 95 تن سکنه . آب آن از پلرود. محصول آنجا برنج و لبنیات . شغل اهالی زراعت است . سر راه عمومی مالرو اشکور قرار دارد. (فرهنگ جغر...
-
شبخوس لات
لغتنامه دهخدا
شبخوس لات . [ ش َ خُس ْ ] (اِخ )دهی از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان . 240 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن برنج ، چای و عسل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).