کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لابیگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گری
واژگان مترادف و متضاد
۱. اگزما، جرب، سودا ۲. جید، عنق، گردن
-
گری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gari ۱. پیمانه؛ کیل؛ پنگان.۲. گز؛ جریب: ◻︎ زآنکه امثال مرا بیشاعری بسیار داد / کاخهای چارپوشش باغهای چلگری (انوری: ۴۵۶).۳. گره.
-
گری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) [قدیمی] gari ۱. = گر۳۲. کچلی.
-
گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) بیماری جرب .
-
گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (پس .) در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای حاصل مصدری می دهد. مانند: دادگری .
-
گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - پیمانه ، کیل . 2 - جریب .
-
گری
دیکشنری فارسی به عربی
جرب
-
گَرّى
لهجه و گویش بختیاری
garri گَرى، نام نوعى بیمارى پوستى مخصوص دام.
-
گَری
لهجه و گویش تهرانی
جرب دار،کچل،جرب
-
گری
واژهنامه آزاد
نوعی بیماری پوستی
-
lobby 2
گروه لابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] گروهی که برای وضع یا تصویب قانون یا سیاستی مشخص به نفع فرد یا گروهی خاص بر قانونگذاران یا مسئولان اجرایی اعمال نفوذ میکند متـ . لابی
-
lobby 3
لابی کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اِعمال نفوذ بر قانونگذاران یا مسئولان اجرایی برای وضع یا تصویب قانون یا سیاستی مشخص به نفع فرد یا گروهی خاص
-
lobbyist
لابیگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فردی که با لابی کردن در پی نیل به اهداف سیاسی است
-
foreign agent 1
لابیگر بیگانگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فردی که رسماً برای شرکت یا دولتی خارجی لابی میکند
-
عشوه گری
لغتنامه دهخدا
عشوه گری . [ ع ِش ْ وَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی . عشوه کاری . (فرهنگ فارسی معین ). دلفریبی و شوخ چشمی . (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری . خاقانی .- عشوه گری کردن ؛ عشوه سازی کردن : عش...