کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لابه ساز
لغتنامه دهخدا
لابه ساز. [ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) لابه گر : به ره پیش مهراج باز آمدندبه پوزش همه لابه ساز آمدند.اسدی (گرشاسبنامه ).
-
لابه گر
لغتنامه دهخدا
لابه گر. [ ب َ / ب ِ گ َ ] (ص مرکب ) متملق : ور شدی ذرّه به ذرّه لابه گراو نبردی این زمان از تیغ سر.مولوی .
-
لابه گری
لغتنامه دهخدا
لابه گری . [ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تملّق . تبصبص . اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن (؟) : هر چه در خانه داشت ما حضری پیشش آورد و کرد لابه گری . نظامی .پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او ...
-
دم لابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] domlābe دم جنباندن سگ برای اظهار چاپلوسی و تملق.
-
عز و لابه
لغتنامه دهخدا
عز و لابه . [ ع ِزْ زُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عجز و لابه . عز و جز. (فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به عز و جز شود.
-
عجز و لابه
لغتنامه دهخدا
عجز و لابه . [ ع َ زُ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )تضرع . زاری و ناله و فریاد. گریه و زاری . || خواهش و تمنا. رجوع به عجز و رجوع به لابه شود.
-
زبان لابه کردن
لغتنامه دهخدا
زبان لابه کردن . [ زَ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به زاری چیزی خواستن . لابه کردن : سبزه زبان لابه کرد شمعصفت پیش بادتا دهدش زینهار زآتش خویش ارغوان .مجیر بیلقانی (دیوان ص 170).
-
لوس و لابه
لغتنامه دهخدا
لوس و لابه . [ س ُ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تبصبص : گر بودم سیم کار گردد چون زرگر نبود سیم لوس و لابه فزایم .سوزنی .نرم گشته به لوس و لابه ٔ من گرم گشته به آفرازه ٔ من .سوزنی .
-
دم لابه کنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی، مجاز] domlābekonān همراه با تملق و چاپلوسی.
-
عِجز و لابه
فرهنگ گنجواژه
التماس، گریه و زاری.
-
لابه و دریوزه
فرهنگ گنجواژه
گدائی، سختی.
-
لابه و زاری
فرهنگ گنجواژه
زاری.
-
جِز و لابه
فرهنگ گنجواژه
عجز و ناله.
-
واژههای همآوا
-
لعبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] lo'be = لعبت
-
لعبه
فرهنگ فارسی معین
(لُ بَ) [ ع . لعبة ] 1 - (اِمص .) بازی . 2 - (اِ.) نوبت بازی . 3 - آنچه بدان بازی کنند مانند شطرنج . 4 - تمثال ، پیکر. 5 - احمقی که او را ریشخند کنند. 6 - مهر گیاه .