کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لابه
/lābe/
معنی
۱. درخواست همراه با فروتنی؛ التماس؛ زاری.
۲. [قدیمی] عذرخواهی.
۳. [قدیمی] نگرانی.
۴. [قدیمی] نیرنگ.
۵. (اسم) [قدیمی] سخن همراه با مهربانی: لابهٴ مادرانه.
۶. [قدیمی] چاپلوسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه
۲. تزویر، فریب، مکر، نیرنگ
۳. تملق، چاپلویی، چربزبانی
فعل
بن گذشته: لابه کرد
بن حال: لابه کن
دیکشنری
keen, sob, supplication
-
جستوجوی دقیق
-
لابه
واژگان مترادف و متضاد
۱. التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه ۲. تزویر، فریب، مکر، نیرنگ ۳. تملق، چاپلویی، چربزبانی
-
لابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹لاوه› lābe ۱. درخواست همراه با فروتنی؛ التماس؛ زاری.۲. [قدیمی] عذرخواهی.۳. [قدیمی] نگرانی.۴. [قدیمی] نیرنگ.۵. (اسم) [قدیمی] سخن همراه با مهربانی: لابهٴ مادرانه.۶. [قدیمی] چاپلوسی.
-
لابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِ.) 1 - عجز، نیاز. 2 - التماس ، زاری . 3 - خودستایی ، تکبر.
-
لابه
لغتنامه دهخدا
لابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) سخنی نیازمندانه . اظهار اخلاص با نیاز تمام . نیاز. فروتنی . تضرع . عجز. چاد. زاری . خواهش . (برهان ) (صحاح الفرس ). التماس : تو او را کنی لابه فردا به پیش فدا داری او را تن و جان خویش . فردوسی .چو دانست رستم که لابه بکارنیای...
-
لابه
لغتنامه دهخدا
لابه . [ ب ِ ] (اِخ ) لوئیز. نام شاعره ٔ فرانسوی ، دختر و زن دوتَن ، لوّاف .ملقب به «لابِل کردیه ». مولد لیون (1526-1566 م .).
-
لابه
لغتنامه دهخدا
لابه . [ لاب ْ ب ِ ] (اِخ ) لئون . نام پزشک و سناتور فرانسوی . مولد مرل رُلت (1832-1916 م .). وی تلقیح سرم ضد تیفوس را در قشون اجباری کرد.
-
واژههای مشابه
-
لابة
لغتنامه دهخدا
لابة. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). عامربن طفیل گوید : و نحن جلبنا الخیل من بطن لابةفجئن یبارین الاعنة سمّها. (معجم البلدان ).شهری است به حدود نوبه نزدیک تر (از ناحیت سودان ) و مردمانی دزدندو درویش و همه برهنه و از همه ٔ ناحیت سودان مردم...
-
لابة
لغتنامه دهخدا
لابة. [ ب َ ] (ع اِ) سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ). سنگلاخ . (مهذب الاسماء). ج ، لاب و لابات . قال الاصمعی : اللابة الارض التی البستها الحجارة السود و جمعها لابات ما بین الثلاث الی العشر فاذا کثرت فهی اللاب واللوب . (معجم البلدان ). و فی الحدیث حرّم ...
-
لابه گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lābegar ۱. زاریکننده.۲. چاپلوس؛ متملق.
-
لابه گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] lābegari ۱. تضرع؛ زاری.۲. چاپلوسی.
-
دم لابه
فرهنگ فارسی معین
(دُ بِ) (اِمص .) تملق ، چاپلوسی . دمن (دَ مَ) (اِ.) دامن .
-
دم لابه
لغتنامه دهخدا
دم لابه . [ دُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) لابه کردن سگ به دم برای نان و جز آن . (از یادداشت مؤلف ). دم جنبانیدن سگ و عجز و الحاح او برای نان و غیره ، و معنی ترکیبی آن لابه که به دم کند. (آنندراج ) (انجمن آرا). غلطیدن و دم گردانیدن سگ را گویند. (دهار) (ا...
-
لابه ساختن
لغتنامه دهخدا
لابه ساختن . [ ب َ / ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) لابه سازی . زاری و خواهش و لابه کردن : تر و خشک یکسان همی بدرودوگر لابه سازی همی نشنود. فردوسی .همی تر و خشکش بهم بدروداگر لابه سازی سخن نشنود. فردوسی .مشوگر چه زن لابه سازد بسی بجای تو بفرست دیگر کسی . اسدی ...
-
لابه کردن
لغتنامه دهخدا
لابه کردن . [ ب َ / ب ِ ک دَ ] (مص مرکب ) لابه ساختن . زاری و خواهش کردن : کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است او گم نگردد از زمین . مولوی .پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی گوشه کشیده است از آن گوش به من نمیکند.حافظ.