کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
كنار رفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
كنار رفت
دیکشنری فارسی به عربی
استقال
-
واژههای مشابه
-
کنار
لغتنامه دهخدا
کنار. [ ک َ ] (اِ) در اصطلاح صوفیه دریافتن اسرار توحید و دوام و مراقبه را گویند. کذا فی لطائف اللغات . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1561).
-
کنار
لغتنامه دهخدا
کنار. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نقیض میان . (برهان ). کناره ٔ چیزی وگوشه و طرف . (غیاث ). گوشه و طرف . (آنندراج ). ضد میان و آن را کران نیز گویند. (انجمن آرا) : برادر نداری نه خواهر نه زن چو شاخ گلی بر کنار چمن . فردوسی .پسر زاد ماهی که گفتیش مهرفرود آمد ان...
-
کنار
لغتنامه دهخدا
کنار. [ ک َ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما. (برهان ) (ناظم الاطباء). و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). مصحف کناز. (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کناز شود. || میوه ای باشد که آن را موز می گویند. (برهان ). یک قسم میوه که موز نیز گویند. (ناظم ...
-
کنار
لغتنامه دهخدا
کنار. [ ک ُ / ک ُن ْ نا ] (اِ) میوه ای باشد سرخ شبیه به عناب لیکن از عناب بزرگتر است و در هندوستان بسیار می باشد و شیرین و نازک می شود و به عربی آن را سدر می گویند و به هندی بیر خوانند. (برهان ). بار درخت سدر فارسی است . (منتهی الارب ). درختی است از ...
-
کنار
واژگان مترادف و متضاد
۱. پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور ۲. جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور ۳. آغوش، بر، بغل، پهلو ۴. پای، لب، لبه ۵. جدا، منفصل
-
کنار
واژگان مترادف و متضاد
سدر
-
کنار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] ← عناب کنار
-
کنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ میان] ‹کناغ› ka(e)nār پهلو؛ یک طرف چیزی.〈 کنار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن.۲. موافقت کردن.
-
کنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) konār ۱. درخت سدر.۲. میوۀ سدر.
-
کنار
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) میوة درخت سدر.
-
کنار
فرهنگ فارسی معین
(کِ یا کَ)(اِ.)پهلو، طرف . 2 - آغوش ،دامن . ؛ ~ گود نشستن کنایه از: در کاری درگیر شدن .
-
کنار
دیکشنری فارسی به عربی
اضافت الي , بعيدا , حافة , حد , دعامة , راند , شفة , عتلة , علي حدة , قائمة , قادم , مصرف , من قبل
-
کنار
واژهنامه آزاد
درخت سدر.