کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیمه ریزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قیمه قرمه کردن
لهجه و گویش تهرانی
لت وپار کردن
-
کلوچه قیمه دار یا میوه دارکه سرخ کنند
دیکشنری فارسی به عربی
فطيرة
-
جستوجو در متن
-
mince
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منسوجات، قیمه، گوشت قیمه، ریزه، ریز ریز کردن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن، خرد کردن
-
سرموری
لغتنامه دهخدا
سرموری . [ س َ ] (ص نسبی ) چیز بسیار خرد و ریزه ها چون قیمه ٔ سرموری و افشان سرموری . (آنندراج ) : گر به زلف عنبرین دل گاه گاهم میکشدقیمه ٔ سرموری خط سیاهم میکشد.محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
چشم موری
لغتنامه دهخدا
چشم موری . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم مور و سر موری . اشیاء خرد و ریزه . چیز قیمه قیمه شده . (آنندراج ). رجوع به چشم مور شود.
-
مونبار
لغتنامه دهخدا
مونبار. [ موم ْ ] (اِ) منبار. مومبار. نوعی طلمه یا دلمه که از قیمه ریزه و برنج پر کنند و آن را حسرةالملوک نیز می نامیده اند. حسیب . حسیبک . حسیب الملوک . جنبل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به منبار شود.
-
مومبار
لغتنامه دهخدا
مومبار. (اِ) مبار. دلمه ٔ مونبار. حسیبک . حسیب الملوک . حسرةالملوک . حسیب بزغاله . مونبار. بریان الفقراء. در قدیم دلمه ای بوده است که از قیمه ٔ ریزه ٔ گوشت و برنج پخته پر می کرده اند. (از یادداشت مؤلف ) : عدس و باقلی و سیر و پیاز و زیتون در پیش نان ...
-
دلمه
لغتنامه دهخدا
دلمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) از کلمه ٔ ترکی دُلمَق به معنی پر شدن ، و یا از دولدرمق ، به معنی پرکردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع طعام از برگ رز یا کلم برگ و یا بادنجان و خیار و فلفل سبز (بی بو) و جز آن که از گوشت قیمه کرده آنها را آکنده با...
-
حسرت الملوک
لغتنامه دهخدا
حسرت الملوک . [ ح َ رَ تُل ْ م ُ ] (اِمرکب ) دلمه ٔ مونبار است و آن دلمه (طلمه ) بوده است که از قیمه ریزه ٔ گوشت و برنج پخته پر میکرده اند و نامهای دیگر آن : حسیبک و حسیب الملوک و حسیب بزغاله و جنبل و بریان الفقرا بوده . لکن امروز خرده ٔ جگر و شش وگُ...
-
کوفته
لغتنامه دهخدا
کوفته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کوبیده .خردکرده . (فرهنگ فارسی معین ). کوبیده . خردشده . آس شده . مدقوق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون که یکی تاج و بساک ملوک باز یکی کوفته ٔ آسیاست . کسائی (از یادداشت ایضاً).اگر ماده خامتر باشد ضماد از کرنب پخته و...
-
خلال
لغتنامه دهخدا
خلال . [ خ ِ / خ َ ] (ع اِ) درمیان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب )(ملخص اللغات حسن خطیب ). ضمن . طی . بین : گفته شد آن داستان معنوی پیش ازین اندر خلال مثنوی .- خلال الدار ؛ گرداگرد حدود خانه و مابین بیوتات خانه . (منتهی الارب ).- د...