کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قیمت
/qey(i)mat/
معنی
۱. (اقتصاد) بها؛ نرخ.
۲. ارزش؛ ارج.
〈 قیمت عادله: (اقتصاد) [قدیمی] قیمت متعارف و به نرخ معمول بازار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارز، ارزش، بها، ثمن، مظنه، نرخ
برابر فارسی
بها، ارزش، نرخ
فعل
بن گذشته: قیمت کرد
بن حال: قیمت کن
دیکشنری
cost, price, rate, valuation, values, worth
-
جستوجوی دقیق
-
قیمت
واژگان مترادف و متضاد
ارز، ارزش، بها، ثمن، مظنه، نرخ
-
price
قیمت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← نرخ
-
قیمت
فرهنگ واژههای سره
بها، ارزش، نرخ
-
قیمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قیمة qimat، جمع: قِیَم] qey(i)mat ۱. (اقتصاد) بها؛ نرخ.۲. ارزش؛ ارج.〈 قیمت عادله: (اقتصاد) [قدیمی] قیمت متعارف و به نرخ معمول بازار.
-
قیمت
فرهنگ فارسی معین
(ق مَ) [ ع . ] (اِ.) ارزش ، نرخ . ؛ ~ خون پدر کسی کنایه از: بهای بسیار گزاف . (?(قیمتی ( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) گرانبها، با - ارزش .
-
قیمت
لغتنامه دهخدا
قیمت . [ م َ ] (ع اِ) بهای کالا. (آنندراج ). ارز هر چیزی . (ناظم الاطباء). در شرع چیزی را گویند که تحت ارزیابی درآید. (کشاف ) : در زمان ما نجابت بس که بی قیمت بودعین دارد قطره ٔ نیسان اگر گوهر شود. میرصیدی (از آنندراج ).و پست و نازل و گران و بلند ازص...
-
قیمت
دیکشنری فارسی به عربی
تخمين , شعر , يستحق
-
واژههای مشابه
-
گران قیمت
لغتنامه دهخدا
گران قیمت . [ گ ِ م َ ] (ص مرکب ) گرانبها. پرارزش و عالی . مقابل ارزان قیمت .
-
basic price
قیمت پایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] پایینترین قیمت عرضهشده برای یک کاروان خاص یا خدمات گردشگری
-
bid
قیمت پیشنهادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] قیمت پیشنهادشده برای خرید یا فروش کالا یا خدمات که از یک منظر بالاترین و از منظر دیگر مناسبترین است
-
asset price
قیمت دارایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مبلغی که بابت خرید یک دارایی پرداخت میشود
-
travel price
قیمت سفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کل مبلغی که مسافر باید برای تمام خدمات گردشگری قیدشده در قرارداد سفر بپردازد
-
supply price
قیمت عرضه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] قیمتی که بهازای آن مقدار معینی کالا یا خدمات عرضه میشود
-
full price
قیمت کامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← تمامبها