کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قال و قیل
لغتنامه دهخدا
قال و قیل . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. (مهذب الاسماء). هیاهو. سر و صدا : اگر میخواهد که از اینهمه قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ولایت وی بریده گردد چرا بنام سلطان خطبه نکند. (تاریخ بیهقی ).شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی در قال پادشاهان ...
-
قیل و قال کردن
لغتنامه دهخدا
قیل و قال کردن . [ ل ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از بحث و مباحثه و گفتگو کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || داد و فریاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قال و قیل شود.
-
قیل و قال
لغتنامه دهخدا
قیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) : قیل و قال و اعتراض بی مزه باعث آن شد که ...
-
بی قیل و قال
لغتنامه دهخدا
بی قیل و قال . [ ل ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + قیل + و + قال ) بی بحث و گفتگو. بی جر و بحث . بی داد و فریاد : ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل و قال . مولوی .و رجوع به قیل و قال شود.
-
قیل و قال
فرهنگ گنجواژه
قال، قار= صدا.
-
قیل و قال
فرهنگ گنجواژه
سر و صدا، بحث و جدال.
-
قیل و ویل
فرهنگ گنجواژه
خواهش، تمنا، سر وصدا.
-
قیل و قال
لهجه و گویش بختیاری
qil-o qâl قیل و قال، گفتگو با صداى بلند، مشاجره.
-
چُکیدى به قیل؟
لهجه و گویش بختیاری
čokidi be qil? 1. به قیر فرو رفتى؟ 2. (کنایى) کسى کهپى انجام کارى برود و دیر برگردد.
-
قیلویل شدن
لهجه و گویش تهرانی
ذوق زده شدن، خوشحالی به هیجان آمدن
-
جای کار وپر قیل وقال
دیکشنری فارسی به عربی
خلية النحل
-
واژههای همآوا
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . (اِخ ) دهی است از جزیره ٔ هنگام بخش قشم شهرستان بندرعباس که در 70 هزارگزی جنوب باختری قشم و جنوب باختری جزیره ٔ هنگام قرار دارد. ساحل و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 200تن سنی و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چاه و باران . محصول آن ...
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . (ع اِ) درختان انبوه و درهم ، بفتح اول هم به همین معنی است . درختان نی و حلفا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیستان . (غیاث اللغات ). || بیشه ٔ شیر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). غیلَة با افزودن هاء به آخر آن گفته نمیشود. (منتهی الارب...
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (اِخ ) ابوزیاد گوید: فلجی از افلاج است (فَلَج بمعنی آب جاری و چشمه ). و نصر گوید: غیل وادیی است متعلق به جعده و میان دو کوه قرار گرفته و پر از درختان خرماست و در بالای آن گروهی از بنی قشیر هستند و آن را منبری است ، و از «فلج » هفت یا هش...
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (اِخ ) جایی است قریب یلملم . (منتهی الارب ). جایگاهی است در صدر یلملم . ذؤیب بن بیئةبن لام گوید : لعمری لقد ابکت قریم و اوجعوابجزعة بطن الغیل من کان باکیا.(از معجم البلدان ).