کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قیل
/qil/
معنی
گفتگو؛ گفتار.
〈 قیلوقال:
۱. گفتگو؛ مباحثه.
۲. جنجال؛ سروصدا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qil گفتگو؛ گفتار.〈 قیلوقال:۱. گفتگو؛ مباحثه.۲. جنجال؛ سروصدا.
-
قیل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) گفتار، گفتگو.
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . (اِ) زفت تر که از درخت صنوبر گیرند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . (اِ) قیر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . (ع مص ) گفتار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). قول . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قول شود. قال و قیل دو مصدرند و گویند دو اسمند از قول و بحسب عوامل اعراب داده می شوند، چنانکه گفته میشود: کثر قال ُ الناس و قیلهم و گویند آن دو در ا...
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) در نیمروز خوابنده . || شتر ماده ای که در نیمروز دوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قَیلَة شود. || شیری که در نیمروز وقت قائله آشامند. (از اقرب الموارد). || اسم جمع است مثل شارب و شرب . || مهتر به لغت یمن . (منته...
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . [ ق َ] (ع مص ) نیمروزان خفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در نیمروز شراب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آشامیدن در نیمروز. (از اقرب الموارد). || برانداختن و نسخ کردن بیع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . [ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) پادشاه یا کمتر از پادشاه کلان . ج ، اقوال ، اقیال ،مقاول ، مقاوله . (منتهی الارب ). رجوع به قَیْل شود.
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل .[ ق ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائل ، نیم روزان خسبنده . (منتهی الارب ). چاشتگاه خسبندگان . رجوع به قائل شود.
-
قیل
لهجه و گویش بختیاری
qil 1. گود، عمیق i čâ xeyli qila>:این چاه خیلى عمیق است> ؛ 2. قیر.
-
واژههای مشابه
-
قِيلَ
فرهنگ واژگان قرآن
گفته شد
-
قیل پنلو
لغتنامه دهخدا
قیل پنلو. [ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو)، سکنه ٔ آن 217تن . آب آن از رود قوطی گلی . محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله نیم کیلومتر به ن...
-
قیل وقال
دیکشنری فارسی به عربی
شجار
-
قیل اَنّید
لهجه و گویش بختیاری
qil annid قیراندود.