کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیقاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قیقاج
/qeyqāj/
معنی
۱. اریب؛ کج.
۲. (قید) به شکل اریب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اریب، کج، کژ، محرف
۲. منحرف
دیکشنری
cater-cornered, diagonal
-
جستوجوی دقیق
-
قیقاج
واژگان مترادف و متضاد
۱. اریب، کج، کژ، محرف ۲. منحرف
-
قیقاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] ‹قیقاچ› [عامیانه] qeyqāj ۱. اریب؛ کج.۲. (قید) به شکل اریب.
-
قیقاج
فرهنگ فارسی معین
(ق ) [ تر. ] (اِ.) کج ، اریب .
-
قیقاج
لغتنامه دهخدا
قیقاج . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) اریب . وریب . (برهان در کلمه ٔ وریب ). مأخوذ از ترکی ، در تداول ، کج و خم . || تیر خمیده . (ناظم الاطباء). تیر افکندن به دشمن در حالی که پشت بدو دارند چنانکه اشکانیان در کر و فر خویش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
قیقاج
لهجه و گویش تهرانی
اُریب، کج و اریب ،چپ و راست/لاغر بلند قامت
-
واژههای همآوا
-
غیغاج
لغتنامه دهخدا
غیغاج . [ غ َ ] (ص ، ق ) قیقاج . در تداول عوام ، کج و پیچان ، با رفتن و نگاه کردن استعمال میشود.- غیغاج رفتن ؛ کج و پیچان راه رفتن .|| در تداول مردم آذربایجان ، قیقاج یا قیقاجی بریدن پارچه ؛ یعنی بریدن آن بشکل سه گوشه ٔ قائم الزاویه .
-
غیغاج
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ق .) نک قیقاج .
-
جستوجو در متن
-
غیغاج
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ق .) نک قیقاج .
-
اوریو
لغتنامه دهخدا
اوریو. [ اُ ] (ص ) اوریب . اریب . بر وزن و معنی اوریب است که به ترکی قیقاج و بعربی محرف گویند. (برهان ) (هفت قلزم ). رجوع به اریب شود.
-
غیغاج
لغتنامه دهخدا
غیغاج . [ غ َ ] (ص ، ق ) قیقاج . در تداول عوام ، کج و پیچان ، با رفتن و نگاه کردن استعمال میشود.- غیغاج رفتن ؛ کج و پیچان راه رفتن .|| در تداول مردم آذربایجان ، قیقاج یا قیقاجی بریدن پارچه ؛ یعنی بریدن آن بشکل سه گوشه ٔ قائم الزاویه .
-
منحرف
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیراههرو، فاسد، خراب، آنکاره، پالانکج، سستقدم، کجرو، گمراه، منحط ۲. انحرافدار، قیقاج، متمایل، ناراست ۳. ملحد ≠ مهتدی
-
اوریب
لغتنامه دهخدا
اوریب . [ اُ ] (ص ) اریب . محرف . (هفت قلزم ) (برهان ). هر چیز منحرف و معوج را گویند. مقابل مستقیم . (از ناظم الاطباء). قیقاج . (برهان ). وریب . (آنندراج ).- خط اوریب ؛ خط منحرف . (ناظم الاطباء).
-
قیقاچ
لغتنامه دهخدا
قیقاچ . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) خم : چه غم رخسارش ار قیقاچ مژگان رسا داردکه جوشی از خط نارسته در زیر قبا دارد. محسن تأثیر (از آنندراج ).مشق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت لاله زار سینه ٔ ما را گلستان کرد و رفت . داراب بیک (از آنندراج ).رج...