کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیصری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قیصری
معنی
( ~ .) [ معر - فا. ] (ص نسب .)منسوب به قیصر، سلطنتی ، پادشاهی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
Caesarean, Caesarian
-
جستوجوی دقیق
-
قیصری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر - فا. ] (ص نسب .)منسوب به قیصر، سلطنتی ، پادشاهی .
-
قیصری
لغتنامه دهخدا
قیصری . [ ق َ / ق ِ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به قیصر. سلطنتی . پادشاهی . (فرهنگ فارسی معین ) : درخت ترنج از بر و برگ رنگین حکایت کند کله ٔ قیصری را. ناصرخسرو.عقل و دین و ملک و دولت باید، ارنی روزگارکی دهد هرخوک و خر را ره به قصر قیصری ؟سنایی .
-
قیصری
لغتنامه دهخدا
قیصری . [ ق َص َ ] (اِخ ) داودبن محمودبن محمد قرمانی رویم نزیل مصر. عالم محقق و از اکابر عرفا و صوفیه ٔ اواسط قرن هشتم هجری است . او راست : 1 - شرح فصوص الحکم محیی الدین عربی . 2 - مطلع خصوص الکلم فی معانی فصوص الحکم که بسال 1300 هَ . ق . به نام شرح ...
-
واژههای مشابه
-
علی قیصری
لغتنامه دهخدا
علی قیصری . [ ع َ ی ِ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن محمد قیصری رومی حنفی . مشهور به نثاری . رجوع به علی نثاری شود.
-
علی قیصری
لغتنامه دهخدا
علی قیصری . [ ع َ ی ِ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن مصطفی قیصری رومی حنفی . مشهور به فردی . رجوع به علی فردی شود.
-
حسن قیصری
لغتنامه دهخدا
حسن قیصری . [ ح َ س َ ن ِ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن علی رومی حنفی معروف به خطیب بطال .درگذشته ٔ 1181 هَ . ق . او راست : درر البحار و سه کتاب دیگر او در هدیة العارفین ج 1 ص 299 یاد شده است .
-
داود قیصری
لغتنامه دهخدا
داود قیصری . [وو دِ ق َ ص َ ] (اِخ ) او راست : شرح حدیث الاربعین . متوفی 751 هَ . ق . و از مشاهیر علمای روم (آسیای صغیر) است . و در قیصریه متولد شد و پس از تحصیل علم بمصر رفت و از محضر درس فحول علمای آنجا بهره ور گشت و در فقه و حدیث و تصوف وعلوم عقلی...
-
واژههای همآوا
-
قیسری
لغتنامه دهخدا
قیسری . [ ق َ س َ ری ی ] (ع ص ، اِ) بزرگ . کلان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نوعی از گوه گردان . (منتهی الارب ). نوعی از جُعَل . (از اقرب الموارد). || شتر کلان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر سالخورده . (منتهی الارب ). ج ، قیاسر،...
-
جستوجو در متن
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد قیصری رومی حنفی . مشهور به نثاری . رجوع به علی نثاری شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن مصطفی قیصری رومی حنفی . مشهور به علی فردی . رجوع به علی فردی شود.
-
یول
لغتنامه دهخدا
یول . (اِ) ماه قیصری ، اول آن مطابق است با اول تموز ماه رومی و بیست وپنجم تیرماه جلالی و سیزدهم ژوئیه ٔ فرانسوی . (یادداشت مؤلف ).
-
یانور
لغتنامه دهخدا
یانور. (اِ) ماه قیصری ، اول آن مطابق است با اول کانون دوم و سیزدهم ژانویه ٔفرانسوی و بیست ونهم دی ماه جلالی . (یادداشت مؤلف ).