کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اشهب قیسی
لغتنامه دهخدا
اشهب قیسی . [اَ هََ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به اشهب بن عبدالعزیز شود.
-
آب قیسی
لهجه و گویش تهرانی
قیسی خیسانده در آب
-
ابراهیم بن محمدبن قیسی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن محمدبن قیسی . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ ق َ ] (اِخ ) مشهور به برهان الدین سفاقسی (697-742 هَ .ق .).
-
واژههای همآوا
-
غیثی
لغتنامه دهخدا
غیثی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غیث که بطنی از قبیله ٔ عبس است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به غیث بن مریطة شود. || منسوب به غیث که بطنی از قبیله ٔ تمیم است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به غیث بن عامر شود.
-
غیثی
لغتنامه دهخدا
غیثی . [ غ َی ْ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به غَیِّث بطنی از قبیله ٔ طیی ٔ. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به غَیِّث بن عمرو شود.
-
غیسی
لغتنامه دهخدا
غیسی .[ غ َ ] (اِ) زردآلوی شیرین هسته که خشک آن را تنها یا در خورش میخورند. این کلمه را بقاف نوشتن غلط مشهور است چه احتمال اینکه منسوب به قیس نام عرب باشد بسیار بعید است . (از فرهنگ نظام ). رجوع به قیسی شود.
-
قیصی
لغتنامه دهخدا
قیصی . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) نوعی از زردآلو. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 226 و قیسی شود.
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبدالمؤمن ، قیسی بن علی قیسی کومی . رجوع به قیسی بن علی قیسی ... شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قیسی بن علی قیسی کومی . رجوع به قیسی ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بُرَید ابودعامه ٔ قیسی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قیسی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن فرحون قیسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون . رجوع به علی قیسی شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سید قیسی . رجوع به عبدالعزیزبن احمدبن سیدبن مغلس قیسی ... شود.
-
کشته
واژهنامه آزاد
(گویش سطوه ای) کِشته:زردآلوی خشک شده؛ قیسی.
-
ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن محمدبن ابراهیم قیسی مشهور به برهان الدین سفاقسی . رجوع به قیسی ابراهیم بن محمدبن ابراهیم شود.