کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قیر
/qir/
معنی
مادۀ غلیظ، سیاهرنگ، و چسبناکی که از نفت گرفته میشود و در ساخت آسفالت و عایقکاری بام ساختمانها به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pitch, tar
-
جستوجوی دقیق
-
bitumen
قیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مخلوط جامد و چسبندهای از مشتقات نفت که یکی از موارد استفادۀ آن پوشش سطح راههاست
-
قیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] qir مادۀ غلیظ، سیاهرنگ، و چسبناکی که از نفت گرفته میشود و در ساخت آسفالت و عایقکاری بام ساختمانها به کار میرود.
-
قیر
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جسم جامد یا نیمه جامد به رنگ سیاه مایل به قهوه ای که چسبنده است و بر اثر گرما نرم و سیُال می شود.
-
قیر
لغتنامه دهخدا
قیر. (اِخ ) شهری کوچک است [ از فارس ] و از آب زکان که از کوه دیه خسرویه بر میخیزد مشروب میشود. (نزهةالقلوب ؛ مقاله ٔ سوم ص 118، 217).
-
قیر
لغتنامه دهخدا
قیر. (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد است و آب مشروب آن و آب زراعت اطراف از چشمه و دورشته قنات تأمین میشود. سکنه ٔ آن مطابق آخرین آمار2300 تن است . شغل اهالی زراعت ، باغداری و کسب میباشد. از ادارات دولتی بخشداری و ژاندارمری بعل...
-
قیر
لغتنامه دهخدا
قیر. (معرب ، اِ) جسم جامد غیرمتبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانندشیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت میشود. ترکیب قیر همان ترکیبات هیدروکربورهای نفت است که درنتیجه ٔ اکسیداسیون حالت جمود پیدا کرده است . قیرهای طبیعی که به نام مومیایی و زفت ر...
-
قیر
لغتنامه دهخدا
قیر. [ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص )تیرانداز ماهر و زیرک و حاذق در آن . (منتهی الارب ).
-
قیر
دیکشنری فارسی به عربی
قطران
-
قیر
لهجه و گویش بختیاری
qir تند، سریع، زود. be qir row-o be qir vorgard>:سریع برو و زود برگرد> .
-
واژههای مشابه
-
قير
دیکشنری عربی به فارسی
قير خيابان , اسفالت , قير معدني , زفت معدني
-
mastic asphalt, mastic
قیر خمیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] قیری که با اضافه کردن مواد شیمیایی بهصورت خمیر درآید
-
prime coat
قیر نفوذی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] قیر مذاب که برای پر کردن خللوفرج و ایجاد سطحی چسبنده با قیرپاش بر روی قشر اساس پخش میشود
-
حجر قیر
لغتنامه دهخدا
حجر قیر. [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی سیاه است برنگ قیر بزمین مغرب بود. (نزهة القلوب ).
-
دریای قیر
لغتنامه دهخدا
دریای قیر. [ دَرْ ی ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از شب تاریک است . (برهان ) (آنندراج ). تاریکی شب . (ناظم الاطباء). || دوات پرسیاهی . (برهان ) (آنندراج ). دوات پر از مرکب . (ناظم الاطباء).