کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قید چیزی را زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قید و سلسله
فرهنگ گنجواژه
قید و بند.
-
قید و شرط
فرهنگ گنجواژه
شرط گذاشتن.
-
از قید مسلولیت ازاد ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
طليق
-
جستوجو در متن
-
swinged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوسان، قایم زدن، زخم زبان زدن، بدور چیزی چرخیدن
-
swinge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوسان، قایم زدن، زخم زبان زدن، بدور چیزی چرخیدن
-
swingeing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوسان، قایم زدن، زخم زبان زدن، بدور چیزی چرخیدن
-
صفا زدن
لغتنامه دهخدا
صفا زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) صلا زدن . خوش باش زدن . خوش باد زدن : دامنی بر آتش گل چون صبا باید زدن سیرچشمان گلستان را صفا باید زدن .میرزا رضی دانش (از آنندراج ).
-
belabour
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلابور، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
-
belaboured
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی رحم، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
-
belabouring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابکاری، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
-
subsoil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیر خاک، خیش زدن، شخم عمیق زدن، خیش کشیدن، خاک زیر را شخم زدن
-
لکح
لغتنامه دهخدا
لکح . [ ل َ ] (ع مص ) به مشت زدن کسی را. زدن کسی را شبیه به زَدِ مشت . (منتهی الارب ). زدن شبیه به زَدِ وَکْز. (از اقرب الموارد).
-
تجالد
لغتنامه دهخدا
تجالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بیکدیگر شمشیر زدن . (دهار). بشمشیر زدن بعض ایشان مر بعض را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر شمشیر زدن . (آنندراج ).
-
لبز
لغتنامه دهخدا
لبز. [ ل َ ] (ع مص ) نیک خوردن و فروبردن . || بینی بند بربستن . || بر پشت زدن به دست . || سخت زدن . || راندن . || لقب دادن . || لگد زدن شتر. || سخت زدن ناقه سم را بر زمین . (منتهی الارب ).
-
ملاطمة
لغتنامه دهخدا
ملاطمة. [ م ُ طَ م َ ] (ع مص ) با کسی طپنچه زدن . لِطام . (المصادر زوزنی ). طپانچه زدن یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تپانچه زدن و سیلی زدن . لِطام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).