کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی قیاس
دیکشنری فارسی به عربی
بلا حدود
-
قیاس پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
مقارن
-
قیاس منطقی
دیکشنری فارسی به عربی
مقترح
-
disjunctive syllogism
قیاس صوری فصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] صورتی از استدلال که یکی از مقدمههای آن ترکیب فصلی pVq و دیگر مقدمۀ آن p~ و نتیجۀ آن q است
-
قیاس بطریق اولی
لغتنامه دهخدا
قیاس بطریق اولی . [ س ِ ب ِ طَ ق ِ اَ / اُو لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) رجوع به قیاس اولویت شود.
-
قیاس فی نفسه
لغتنامه دهخدا
قیاس فی نفسه . [ س ِ ن َ س ِه ْ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قیاسی است که مقدمات آن فی نفسه صادق و اعرف نزد عقلا باشد از نتیجه و نحوه ٔ تألیف منتج باشد. (فرهنگ فارسی معین از شفا ج 2 ص 209).
-
قیاس منصوص العله
لغتنامه دهخدا
قیاس منصوص العله . [ س ِ م َ صُل ْ ع ِل ْل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه قانونگزار در بیان قوانین موضوعه علت حکم را اظهار کند قاضی میتواند به استناد آن علت اظهار شده در موارد مشابه هم حکم مذکور را جاری سازد و این عمل را قیاس م...
-
قیاس کل از جزء
دیکشنری فارسی به عربی
حث
-
شی قابل قیاس
دیکشنری فارسی به عربی
نظير
-
قیاس مع الفارق
واژهنامه آزاد
(قیاسِ مَعَ الفارِق):دو چیز نامربوط را با هم مقایسه کردن، استفاده از یک دلیل یا مثال برای اثبات چیزی که با آن دلیل یا مثال مناسبتی ندارد
-
قیاس مع الفارق
واژهنامه آزاد
قیاس مع الفارق یا مقایسه نادرست یا مغالطه تمثیل از طریق اهمال در شرایط استدلال استقرایی پدید می آید که موضوع آن سرایت حکم یک امر به امر دیگر باشد بدون آنکه شباهت کاملی میان آن ها وجود داشته باشد. در منطق به مقایسه، تمثیل گفته می شود.
-
واژههای همآوا
-
غیاث
فرهنگ نامها
(تلفظ: qiyās) (عربی) (در قدیم) فریادرس ؛ فریادخواهی ؛ از صفات و نامهای خداوند .
-
غیاص
لغتنامه دهخدا
غیاص . (ع مص ) در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غوص . غیاصة. مَغاص . (از اقرب الموارد). رجوع به غوص و غیاصة شود.
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (اِخ ) ابن ابراهیم تمیمی کوفی . از رواة حدیث و تابعی است . رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 150 شود. سیوطی در تاریخ الخلفاء گوید: غیاث بن ابراهیم یکی از ده محدث بود که پیش مهدی بن منصور (سومین خلیفه ٔ عباسی ) آمد. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 182 شود...
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (اِخ ) ابن ابراهیم نخعی . محدث است ضعیف .(منتهی الارب ). محدثی متروک است . (از تاج العروس ).