کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قیاس
/qiyās/
معنی
۱. برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت؛ سنجش؛ مقایسه.
۲. اندازهگیری.
۳. گمان.
۴. (اسم) اندازه.
〈 قیاس معالفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بیآنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه
برابر فارسی
سنجش، هم سنجی، هم سجی، فرا سنج
فعل
بن گذشته: قیاس کرد
بن حال: قیاس کن
دیکشنری
analogy, comparison
-
جستوجوی دقیق
-
قیاس
واژگان مترادف و متضاد
استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه
-
قیاس
فرهنگ واژههای سره
سنجش، هم سنجی، هم سجی، فرا سنج
-
قیاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qiyās ۱. برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت؛ سنجش؛ مقایسه.۲. اندازهگیری.۳. گمان.۴. (اسم) اندازه.〈 قیاس معالفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بیآنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.
-
قیاس
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سنجیدن ، اندازه گرفتن . 2 - (اِ.) اندازه و مقدار. 3 - استخراج نتیجة جز ی ی از کلی .
-
قیاس
لغتنامه دهخدا
قیاس . (اِخ ) دهی است از دهستان کچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنه ٔ آن 209 تن . آب آن از چشمه و مسیل . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
قیاس
لغتنامه دهخدا
قیاس . (ع اِ) ج ِ قوس . (از اقرب الموارد). رجوع به قوس شود. || (مص ) به ناز خرامیدن . (از اقرب الموارد). || اندازه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندازه گرفتن دو چیز. دو چیز را با هم سنجیدن . (فرهنگ فارسی معین ). برابر گرفتن با کسی در قیام و ...
-
قیاس
لغتنامه دهخدا
قیاس . [ ق َی ْ یا ] (ع ص ) اسب تازنده . (منتهی الارب ). الذی یرسل الخیل . (اقرب الموارد).
-
قیاس
دیکشنری فارسی به عربی
اختطاف , تناظر , حث
-
واژههای مشابه
-
analogy
قیاس 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، زبانشناسی] فرایند قاعدهمندسازی صورتهای منحصربهفرد در دستور یک زبان توسط گویشوران یا دگرگونیهای تاریخی درجهت از میان رفتن صورتهای استثنایی متـ . سامانگرایی
-
قابل قیاس
فرهنگ واژههای سره
سنجش پذیر
-
روشن قیاس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) تیزفهم ، زیرک .
-
قیاس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سنجیدن ، مقایسه کردن .
-
تحلیل قیاس
لغتنامه دهخدا
تحلیل قیاس . [ ت َ لی ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنالوطیقای اول . خواجه نصیر طوسی در اساس الاقتباس آرد: قیاساتی که در علوم و اثناء محاورات از جهت اثبات و ابطال مطالب ایراد کنند بیشتر آن بود که از ترتیبها تحریف یافته باشد. و باشد که مقارن چیزهایی ...
-
روشن قیاس
لغتنامه دهخدا
روشن قیاس . [ رَ / رُو ش َ ق َ ] (ص مرکب ) روشن رای . کنایه از کسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. (آنندراج ). کنایه از صاحب فراست . (انجمن آرا) (از برهان ). زیرک و تیزفهم و بافراست . (ناظم الاطباء) : نکوسیرتش دید و روشن قیاس سخن سنج و مقدار مرد...