کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِنْبُرْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قِنْبُرْ
لهجه و گویش گنابادی
ghenbor در گویش گنابادی یعنی قندشکن
-
واژههای مشابه
-
قنبر
لغتنامه دهخدا
قنبر. [ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 43هزارگزی جنوب درمیان و 4 هزارگزی خاور شوسه ٔ بیرجند به درج . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 144 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات...
-
قنبر
لغتنامه دهخدا
قنبر.[ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام ابوالشعثاء مولی بن معمر است و نام قنبر را علی علیه السلام به وی داد : امیر عاصم و عمار یاسر و مقدادصهیب و زهره و زید و قتاده و قنبر. ناصرخسرو.صد شکر که مداح شه مردانم ثابت به ثنا و ثانی حسانم اکنون نه کمینه بنده ٔ فرمانم...
-
قنبر
واژهنامه آزاد
قِنْبُرْ:(ghenbor) در گویش گنابادی یعنی قندشکن
-
کلاته قنبر
لغتنامه دهخدا
کلاته قنبر. [ ک َ ت َ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد است که در بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
آب قنبر
لغتنامه دهخدا
آب قنبر. [ ب ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) رجوع بگردنه ٔ آب قنبر شود.
-
ابن قنبر
لغتنامه دهخدا
ابن قنبر. [ اِ ن ُ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) حکم بن محمد مازنی . از مشاهیر شعرا در دولت عباسیان به نیمه ٔ مائه ٔ دوم هجری . مولد او بصره است . وی را با مسلم ولید انصاری شاعر مهاجاتی معروف است . و ابن الندیم گوید او را پنجاه ورقه شعر است .
-
قلعه قنبر
لغتنامه دهخدا
قلعه قنبر. [ ق َ ع َ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مال اسدبخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی خاور چقلوندی و 5هزارگزی خاور اتومبیل رو خرم آباد به چقلوندی . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری و مالاریائی است . سکنه ٔ آن 96 تن است ....
-
مولای قنبر
لغتنامه دهخدا
مولای قنبر. [ م َ / مُو ی ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) لقبی است که درویشان دوره گرد و برخی از شیعیان به علی بن ابیطالب دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به علی شود.
-
چال قنبر
لغتنامه دهخدا
چال قنبر. [ ل ِ قَم ْ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25 هزارگزی خاور کرمانشاه و 3 هزارگزی خاور قلعه ٔ قباد واقع شده . تپه ماهور و سردسیر است و 80 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات دیم لبنیات و نخود می...
-
خواجه ٔ قنبر
لغتنامه دهخدا
خواجه ٔ قنبر. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) آقای قنبر. مولای قنبر. کنایه از حضرت علی (ع ) که مولای قنبر بنده ٔ خود بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چشمه قنبر
لغتنامه دهخدا
چشمه قنبر. [ چ َ م َ قَم ْ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 38 هزارگزی شمال باختری صحنه و 11هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کرمانشاه به سنقر واقع است . دامنه و سردسیر است و 65 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کرم بست ، م...
-
گردنه ٔ آب قنبر
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ آب قنبر. [ گ َ دَ ن َ ی ِ ب ِ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) گردنه ای است بین اراک و نمک کور.
-
قهوه خونه قنبر
لهجه و گویش تهرانی
جای شلوغ،در اصل قهوه خانه متعلق به غلام در باری به نام قنبر