کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِنَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قِنَا
فرهنگ واژگان قرآن
ما را نگاه دار- ما را حفظ کن (از مصدر وقايه است ، و وقايه به معناي حفظ کردن چيزي است از هر خطري که به آن صدمه بزند ، و برايش مضر باشد)
-
واژههای مشابه
-
قنا
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) خیزران .
-
قنا
فرهنگ فارسی معین
(قَ نّ) [ ع . قناء ] (ص .) آن که قنات حفر یا آن را لاروبی کند.
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق َ ] (اِ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است . (تذکره ٔ انطاکی ) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبه ٔ یابسه و به لغت مصری اسم اشق است و به لغت مغربی کاکنج است . (فهرست مخزن الادویة). خیزران . تباشیر قلمی . (واژه نامه ٔ گیاهی ).
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق َ ] (اِخ ) آبی است از بنی قشیر بقول ابوزیاد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق َ ] (اِخ ) کوهی است از بنی مره از فزارة. مسلمةبن هذیله وسیبویه درباره ٔ آن اشعاری دارند. (معجم البلدان ).
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قناة. (معجم البلدان ). رجوع به قناة شود. || بلندی است در بینی در سوی بالای آن بین قصبة مارن و عیب نبود. و این در مورد اسب و پرنده و آدمی اطلاق گردد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ). و آن در اسب عیب است و در باز و قوش حسن ...
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق َ ](اِخ ) کوهی است در مشرق حاجر. (از معجم البلدان ).
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق ِ ] (اِخ ) شهری است در مصر بساحل شرقی نیل . (دمشقی ) (ابن جبیر). شهری است لطیف به صعید بین آن و قوص یک روز فاصله است . (معجم البلدان ). و رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق ِن ْ نا ] (اِخ ) همدانی گوید ناحیه ای است از شهرزور. (از معجم البلدان ).
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق ُن ْ نا ] (اِخ ) دیر قنی از نواحی نهروان است بنزدیک صافیه . گروهی از بزرگان کتاب به این ده منسوب و به قنایی معروفند. (از معجم البلدان ).
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ق َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (از معجم البلدان ).
-
جعده ٔ قنا
لغتنامه دهخدا
جعده ٔ قنا. [ ج َ دَ ی ِ ق َ ] (اِ مرکب ) پرسیاوشان . رجوع به جعدة و رجوع به پرسیاوشان شود.
-
علی قنا واسطی
لغتنامه دهخدا
علی قنا واسطی . [ ع َ ی ِ ق َ س ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف علمای نجوم . رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن ...) و تاریخ الحکماء قفطی ص 40 شود.