کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِلّق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [عامیانه] qeleq ۱. خلقوخوی.۲. روش.
-
قلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] qolloq ۱. کارمزد؛ انعام.۲. پولی که مٲمور دولت از کسی در برابر انجام دادن کاری میگیرد؛ کارمزد؛ رشوه.
-
قلق
دیکشنری فارسی به عربی
مزاج
-
قُلُّق
لهجه و گویش بختیاری
qolloq حقالقدم یا حق مأموریت.
-
خوش قلق
لغتنامه دهخدا
خوش قلق . [ خوَش ْ / خُش ْ ق ِ ل ِ ] (ص مرکب ) خوش خوی . مقابل بدخلق و بدخوی . (یادداشت مؤلف ). خوشرفتار. با رفتاری غیرسرکش .
-
بد قلق
لهجه و گویش تهرانی
ناسازگار،بد معاشرت،ایراد گیر
-
واژههای همآوا
-
قلق
واژگان مترادف و متضاد
آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس
-
قلق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خو، داب ۲. رمز، شیوهعمل، لم
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلق رهن در دست مرتهن ؛ حق مرتهن گردیدن . و این وقتی باشد که راهن شروط فک رهن رابر وقت آن نتواند، و فی الحدیث : لایغلق الرهن ؛ ای لایهلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غلق نخلة؛ منقطع گردیدن بار درخت خرما از کرم افتاد...
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) سخن دشوار و مشکل . (منتهی الارب ): کلام غلق ؛ سخن مشکل . (از اقرب الموارد). || آنکه سخت مجادله کند. (دزی ج 2 ص 224).
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ ُ ل ُ ] (ع ص ) باب غلق ؛ دری بسته . (مهذب الاسماء). در بسته . و آن فُعُل به معنی مفعول است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مغلق . (اقرب الموارد).
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ ُل ْ ل ُ ] (ترکی ، اِ) حق العملی که فراش از کسی که برای او کار میکند میگیرد. قُلﱡق . || خدمتکاری . بندگی . || درتداول عامه جریمه ٔ مالیاتی است و گیرنده ٔ آن را غلقچی گویند. قُلﱡق : هم چوب را خورد و هم غلق را داد.
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق .[ غ َ ] (ع مص ) غلق باب ؛ بستن در را. این کلمه لثغة یا لغت ردیه ای در اِغلاق است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دربستن . (غیاث اللغات ). || غلق در زمین ؛ دور رفتن . (منتهی الارب ). اِمعان . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بستگی در. اسم است اِغلا...
-
غلق
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) [ ع . ] (اِ.) کلون ، چوبی که بدان در را بندند.
-
غلق
فرهنگ فارسی معین
(غَ لِ) [ ع . ] (ص .) سخن دشوار و مشکل .