کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِطْعٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قطع
دیکشنری عربی به فارسی
حکاکي , بريدن , ارواره , دهان , لب ولوچه , گسيختن , گسستن , چيدن , زدن , پاره کردن , قطع کردن , کم کردن , تراش دادن (الماس وغيره) , عبور کردن , گذاشتن , برش , چاک , شکاف , معبر , کانال , جوي , تخفيف , بريدگي , چاک دادن , خيلي کم کردن , نشان مميز
-
قطع
دیکشنری عربی به فارسی
اندام هاي کسي رابريدن , جداکردن , تجزيه کردن
-
قطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qat' ۱. بریدن؛ جدا کردن.۲. متوقف شدن.۳. قطع شده.۴. اندازۀ طول و عرض.۵. (ادبی) در عروض، اسقاط یک حرف از آخر وتد مجموع چنانکه از مستفعلن مستفعل باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند.۶. پیمودن؛ طی کردن.〈 قطع کردن: (مصدر متعدی)...
-
قُطِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
بریده شد
-
قَطَّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قطعه قطعه کرد - پاره پاره کرد( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است)
-
قِطَعٌ
فرهنگ واژگان قرآن
قطعه ها
-
قطع
دیکشنری فارسی به عربی
استيصال , تشريح , صيغة , عرقلة , فترة الهدوء , من
-
hang-up signal
نشانک قطع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نشانک/ سیگنالی که وقتی کاربر گوشی را میگذارد، برای مرکز تلفن ارسال میشود تا مرکز اطلاع یابد که تماس به پایان رسیده است و خط را آزاد کند متـ . سیگنال قطع
-
قطع کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برشدادن، بریدن ۲. گسستن، گسیختن ۳. موقوف کردن ۴. تقطیع ≠ وصل کردن
-
قطع برخوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← قطع تماس
-
image format2
قطع تصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] اندازۀ واقعی فیلم منفی یا چارچوب یا بسترهای دیگری که تصویر بر روی آنها تولید میشود
-
hangup
قطع تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] وضعیتی که در آن ارتباط تلفنی با گذاشتن گوشی یا فشردن دکمه قطع میشود متـ . قطع برخوانی
-
early cut-off
قطع زودهنگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری] مرحلهای از نمایش چراغ که در آن برای دادن فرصت بیشتر به یک حرکت، چراغ حرکت دیگر زودتر از موعد قرمز میشود
-
film gauge, gauge 2
قطع فیلم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] پهنای فیلم برحسب میلیمتر متـ . قطع
-
guillotine
قطع مذاکرات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] قاعده و تمهیدی در برخی مجلسها که بر پایۀ آن با به پایان رسیدن زمان مقرر، مباحثه دربارۀ موضوعی خاص خاتمه مییابد