کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِصَاصِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قثاث
لغتنامه دهخدا
قثاث . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب ). || تیره ای است از مهره . (انساب سمعانی ). رجوع به قثاثی شود.
-
قثاث
لغتنامه دهخدا
قثاث . [ ق ُ ] (ع اِ) رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قثاث
لغتنامه دهخدا
قثاث . [ق َث ْ ثا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق َ ] (ع اِ) قُصاص است در همه ٔ معانی آن . رجوع به قُصاص شود. || نوعی از درخت که مگس انگبین می لیسد آن را و دوست دارد، و از اینجاست که انگبین را بدان منسوب نمایند و گویند عسل ُ قصاص . (منتهی الارب ).
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) قصه گوی : گفت ای قصّاص در شهر شماکیست چابکتر در این فن دغا.مولوی .
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قَص ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قص شود. || ج ِ قَصّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَصّة شود. || ج ِ قُصّة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصّة شود. || قصاص به ضم قاف است در همه ٔ معانی آن . ...
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق ِ ] (ع مص ) مانند آنچه داده باشی بازستدن . || کشنده ٔ یکی را کشتن . (ترجمان ترتیب عادل ). کین کشی به مثل . مُقاصّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).کشنده را باز کشتن و جراحت کردن عوض جراحت و چیزی را به بدل چیزی فراگرفتن ، و فارسیان به معنی م...
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق ُ ] (ع اِ) منتهای روئیدنگاه موی سر از پس و پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی پیشانی . (منتهی الارب ). || پیوندگاه هر دو سرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به فتح و کسر قاف نیز آمده و ضم آن بهتر است . (منتهی الارب ) (اقرب الم...
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق ُ] (اِخ ) نام کوهی است از بنی اسد. (معجم البلدان ).
-
قساس
لغتنامه دهخدا
قساس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی معدیکرب . شاعری است . (منتهی الارب ).
-
قساس
لغتنامه دهخدا
قساس . [ ق َس ْ سا ] (ع ص ) نمام . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
قساس
لغتنامه دهخدا
قساس . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است از بنی نمیر. و گویند کوهی است از بنی اسد و در آنجا معدن آهن است و شمشیرهای قساسی بدانجا منسوب است . جریر گوید قساس به ضم قاف یا فتح آن معدن عقیق است در یمن . (معجم البلدان ). کوهی است به دیار بنی نمیر. (منتهی الارب ). ن...
-
قساس
لغتنامه دهخدا
قساس .[ ق ُ ] (اِخ ) کان آهن است به ارمینیه و شمشیرهای قساسیه بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qassās کسی که در محافل قصهگویی میکند؛ داستانسرا؛ قصهگو.
-
قصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) qesās سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیاندیده یا حاکم شرع، برابر آنچه مرتکب شده است؛ کشتن قاتل.