کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِرتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قِرتی
لهجه و گویش تهرانی
جِلف
-
واژههای مشابه
-
قرتی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودآرا، ژیگولو ۲. بیبندوبار، بیمسلک
-
قرتی
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (ص .) (عا.) جلف ، سبک .
-
قرتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] qerti ویژگی کسی که بیشازحد به ظاهر خود میرسد.
-
قرتی بازی
لهجه و گویش تهرانی
جلف بازی
-
قرتی قَشَم شَم
لهجه و گویش تهرانی
جِلف
-
واژههای همآوا
-
قرتی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودآرا، ژیگولو ۲. بیبندوبار، بیمسلک
-
غرتی
لغتنامه دهخدا
غرتی . [غ ِ ] (ص ) دشنامی است مردان جوان را. جلف و بدکار.
-
غرتی
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ص .) (عا.) نک قرتی .
-
قرتی
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (ص .) (عا.) جلف ، سبک .
-
قرطی
لغتنامه دهخدا
قرطی . [ ق ِ ] (ص ) غِرتی . دشنامی است پسران و مردان جوان را. لوس . جلف .
-
قرطی
لغتنامه دهخدا
قرطی . [ ق ُ ] (اِخ ) عثمان بن سعبان . از محدثان است . (انساب سمعانی ).
-
قرطی
لغتنامه دهخدا
قرطی . [ ق ُ ] (اِخ ) نوح بن سعبان . از محدثان است . (انساب سمعانی ).