کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِبْلَةَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قِبْلَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
قبله - نوعي مقابل هم قرار گرفتن - چيزي که آدمي رو به آن ميکند (حالتي است که باعث ميشود دو چيز مقابل هم قرار گيردو عبارت "و اجعلوا بيوتکم قبلة "منظورش اينست که خانههاي خود را متقابل بسازيد بگونهاي که بعضي رو بروي بعضي ديگر و در جهتي واحد قرار بگيرند ....
-
واژههای مشابه
-
قبله
واژگان مترادف و متضاد
۱. کعبه ۲. پرستشگاه، عبادتگاه، معبد ۳. پیشوا، مهتر ۴. جهت، سمت، سو ۵. روبرو، مقابل ۶. جنوب ۷. روش، طریقه
-
قبله
فرهنگ واژههای سره
پرستش سو، نمازسو
-
قبله
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ یا لِ) [ ع . قبلة ] (اِ.) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز به جهت دفع چشم زخم بر گردن اسب بندند.
-
قبله
فرهنگ فارسی معین
(قُ لَ یا لِ) [ ع . قبلة ] (اِ.) بوسه .
-
قبله
فرهنگ فارسی معین
(قِ لَ یا لِ) [ ع . قبلة ] (اِ.) جهتی که هنگام نماز خواندن به آن رو می کنند.
-
قبله
لغتنامه دهخدا
قبله . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 48هزارگزی شمال باختری راه کوهدشت و 48هزارگزی شمال باختری اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است . محصولات آن غلات و تریاک و لبنیات و شغل اهالی ز...
-
قبله
لغتنامه دهخدا
قبله . [ ق ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در 2000 گزی جنوب باختر شیراز واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، چغندر و صیفی و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی به ...
-
قبله
لغتنامه دهخدا
قبله . [ ق ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام . 23000 گزی باختری چوار و 22500 گزی باختری راه شوسه ایلام به شاه آباد. کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آن 85 تن است . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی قالی...
-
قبلة
لغتنامه دهخدا
قبلة. [ ق َ ب َ ل َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دربند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
-
قبلة
لغتنامه دهخدا
قبلة. [ ق َ ب َ ل َ ] (ع اِ) چرخه ٔ ریسمان . || ریگ توده ٔگرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، قَبَل . (منتهی الارب ). || سرفه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرتعی که در جلوی خانه ها باشد و ستور در آن چرا کرده بی آنکه شب...
-
قبلة
لغتنامه دهخدا
قبلة. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قبلة
لغتنامه دهخدا
قبلة. [ ق ِ ل َ ] (ع اِ) جهتی که روی بدان آورند در نماز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : بدبخت اگر مسجد آدینه بسازدیا سقف فروریزدو یا قبله کج آید. || (اِخ ) کعبه ٔ شریف . (منتهی الارب ). || (ع اِ) هر مکان مقدسی که در هنگام پرستش یزدان بدان روی آورند....
-
قبلة
لغتنامه دهخدا
قبلة. [ ق ُ ل َ ] (ع اِ) بوسه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنچه جادوگر بدان دل کسی به دیگری مایل کند. || نشانی است که در پیش گوش گوسپند نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) پذرفتاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).