کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قُلُوبُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلوب
لغتنامه دهخدا
قلوب . [ ق َل ْ لو / ق ِل ْ ل َ ] (ع اِ) گرگ . || شیر. (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیب شود.
-
قلوب
لغتنامه دهخدا
قلوب . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تو میروی و خبر نداری اندر عقبت قلوب و ابصار. سعدی .لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل . (قرآن 178/7).- افعال قلوب ؛ نزد نحویا...
-
جستوجو در متن
-
مالک القلوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mālekolqolub مالک قلوب؛ خداوند دلها.
-
قلیب
لغتنامه دهخدا
قلیب . [ ق ِل ْ لی ] (ع اِ) گرگ . || شیر. (اقرب الموارد). رجوع به قَلّوب و قِلَّوب شود.
-
سهی
لغتنامه دهخدا
سهی . [ س ُ ها ] (اِخ ) نام ستاره ای : حکم او مالک قلوب و رقاب رای او افسر سهیل و سهی . ناصرخسرو.رجوع به سها شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین حموی حنبلی . او راست : تذکرة قلوب الاحیاء.
-
بنات الحشی
لغتنامه دهخدا
بنات الحشی . [ ب َ تُل ْ ح َ شا ] (ع اِ مرکب ) قلوب و امعاء. (از المرصع).
-
لا شجاعة قبل الحروب
لغتنامه دهخدا
لا شجاعة قبل الحروب . [ ش َ ع َ ت َ ق َ لَل ْ ح ُ ] (ع جمله ٔاسمیه ) (حدیث ) پیش از جنگ شجاعتی نبود : گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعة یا فتی قبل الحروب .مولوی .
-
نُقَلِّبُهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
آنان را مي گردانيم (ازکلمه قلب به معناي برگرداندن چيزي از اين رو به آن رو است ، و چون به باب تفعيل برود مبالغه در اين عمل را ميرساند ، پس تقليب يعني بسيار زيرورو کردن يک چيزي ، و تقلب هم قبول همان تقليب است پس تقلب قلوب و ابصارعبارت است از برگشتن دله...
-
صلصلةالجرس
لغتنامه دهخدا
صلصلةالجرس . [ ص َ ص َ ل َ تُل ْ ج َ رَ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) انکشاف صفت قادریت است ، و آن چنان است که بنده ٔ الهی چون خواست به حقیقت قاهریه متحقق شود در آغاز صلصله ٔ جرس برای وی آشکار گردد و امری را یابد که او را به طریق قوه ٔ عظیمیت مقهور م...
-
کروب
لغتنامه دهخدا
کروب . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کرب ، بمعنی اندوه دم گیر. (آنندراج ). ج ِ کَرب . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : و جز اجتماع احزان و کروب و تفرق اهواء قلوب لشکری مرتب نشد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به کرب شود.
-
جثامة
لغتنامه دهخدا
جثامة. [ ](اِخ ) ابن قیس . از شعراء عرب است . از اشعار اوست :انتم اناس عظام لا قلوب لکم لاتعلمون ا جاء الرشد ام غابا.و نیز از اوست :فلایحذرون الشر حتی یصیبهم و لایعرفون الامر الا تدبرا.رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 35 و 36 شود.
-
دلربایی
لغتنامه دهخدا
دلربایی . [ دِ رُ ] (حامص مرکب ) عمل دلربا. دلربائی . ربایندگی دل . جلب قلوب : نه عودی که خوش دم بسوزی چوعاشق اگرچون شکر دلربایی نیابی . خاقانی .چشم تو ز بهر دلربایی در کردن سحر ذوفنون باد. حافظ. || معشوق بودن . محبوب بودن : دلربایی همه آن نیست که عا...
-
معتدی
لغتنامه دهخدا
معتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ستمگر. (ناظم الاطباء). ستمکار. ظالم . بیدادگر. متجاوز از حق . ج ، معتدین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ولاتعتدوا ان اﷲ لایحب المعتدین . (قرآن 190/2). کذالک نطبع علی قلوب المعتدین . (قرآن 74/10).
-
برگردنده
لغتنامه دهخدا
برگردنده . [ ب َ گ َ دَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بازپس آینده . مراجعت کننده . (فرهنگ فارسی معین ). عَکوم . کرّار. ماصِع. مأنل . مِکَرّ: عَنود؛ برگردنده از راه . قَلوب ؛ بسیار برگردنده . کُلُط؛ برگردنده از خرمی و شادی . (از منتهی الارب ). || انتقال یابند...