کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَوْلِکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَوْلِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
گفتار تو - سخن تو
-
واژههای مشابه
-
قولک
لغتنامه دهخدا
قولک . [ ق ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام ، سکنه ٔ آن 180 تن . آب آن از رودخانه ٔ مسیمه . محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . در زمستان به مرز عراق میروند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
قولک
لغتنامه دهخدا
قولک . [ ل َ ] (اِ) غولک . (آنندراج ). رجوع به غولک شود.
-
واژههای همآوا
-
غولک
لغتنامه دهخدا
غولک . [ ل َ ] (اِ) کوزه ای باشد که تمغاچیان و مردم مشاهد متبرکه دارند تا زر و سیمی که از مردم بگیرند یا مردم بطریق نذر نهند در میان آن اندازند.(فرهنگ جهانگیری ). کوزه ٔ چرم کرده که تمغاچیان و محترفه زر در آن اندازند. (فرهنگ رشیدی ). کوزگک سفالین یا ...
-
قولک
لغتنامه دهخدا
قولک . [ ق ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام ، سکنه ٔ آن 180 تن . آب آن از رودخانه ٔ مسیمه . محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . در زمستان به مرز عراق میروند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
قولک
لغتنامه دهخدا
قولک . [ ل َ ] (اِ) غولک . (آنندراج ). رجوع به غولک شود.
-
غولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qulak = قلک
-
غولک
لهجه و گویش تهرانی
شخصیت بچه شیطان در نمایش عروسکی
-
جستوجو در متن
-
مطخ مطخ
لغتنامه دهخدا
مطخ مطخ . [ م ِ طِ م ِ طِ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان قول کاذب را نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ای است که در تکذیب قول کسی می گویند. ای قولک باطل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
-
خیسار
لغتنامه دهخدا
خیسار. [ خ َ ] (اِخ ) از قلاع محکمه خراسان و از توابع ملک هرات است و مأمن حکام آن ولایت بوده . (انجمن آرای ناصری ). از شهرهای مرزی واقعه در بین غزنه و هراة. (معجم البلدان ). رجوع به تاریخ مغول ص 367، 368، 370، 371، 378 شود : بسیار جهد کرد و شهامت نم...
-
اتیم
لغتنامه دهخدا
اتیم . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) منقادتر. رام تر. || خوارتر. ذلیل تر.- امثال : اَتْیَم ُ مِن المُرَقِّش ؛ یعنون المرقش الاصغر و کان متیّماً بفاطمة بنت المنذر الملک و له معها قصّة طویلة و بلغ من امرها اخیراً ان قطع المرقش ابهامه باسنانه وجداً علیها و فی ...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ ] (ع اِ، حرف ) به سه نوع است ، اسم مختصر از «کیف » کقوله : کی تجنحون الی سلم و ماثئرت قتلاکم و لظی الهیجاء تضطرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).اسم مختصر از کیف . (آنندراج ). به معنی کیف یعنی چگونه . (ناظم الاطباء). || دوم به منزله ...