کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَضَى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَضَى
فرهنگ واژگان قرآن
حکم کرد - به پايان رسانيد (کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با مردنش از کارش فارغ شد و معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و ...
-
واژههای مشابه
-
قضی
لغتنامه دهخدا
قضی ٔ. [ ق َ ض ِءْ ] (ع ص ) بوی گرفته از نمی . (منتهی الارب ). ذوالقضا. (اقرب الموارد).گویند: ثوب قَضِی ٔ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قضی
لغتنامه دهخدا
قضی . [ ق َ ضا ] (ع اِ) عنجد که نوعی ازمویز باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ج ِ قِضَة. (اقرب الموارد). رجوع به قِضَه شود.
-
قضی
لغتنامه دهخدا
قضی . [ ق َ ضی ی ] (ع اِ) مرگ . || (ص ) زود بازدهنده ٔ وام . || چابک در حکومت و داوری : رجل قضی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قضی
لغتنامه دهخدا
قضی . [ ق َض ْی ْ ] (ع مص ) فرمان دادن و حکم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قضی ربک ؛ ای حکم و امر ربک . (منتهی الارب ).
-
قُضِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
کار(نابوديشان )تمام شد - تکليفشان يکسره شد(کلمه قضاء به معناي حکم است ، و اگر با حرف علي متعدي شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ " کنايه از اين است که با کشتنش کارش را تمام کرد معناي جمله اين است که : موسي (عليهالسلام) آن دشمن را با...
-
واژههای همآوا
-
غُزًّى
فرهنگ واژگان قرآن
جنگجويان ( جمع غازي )
-
جستوجو در متن
-
قضئة
لغتنامه دهخدا
قضئة. [ ق َ ض ِ ءَ ] (ع ص ) مؤنث قَضِی ٔ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بوی گرفته از نمی . (منتهی الارب ). گویند: قربة قضئة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قضی ٔ شود.
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زَوو ] (ع مص ) زُوی َ علیه زَوّاً (مجهولاً)؛ ای قُضی و قُدِّرَ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کار گذشته
لغتنامه دهخدا
کار گذشته . [ رِ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به قضی الامر شود.
-
نَحْبَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
پيمانش (کلمه نحب به معناي نذري است که محکوم به وجوب باشد ، مثلا وقتي گفته ميشود فلان قضي نحبه معنايش اين است که فلاني به نذر خود وفا کرد )
-
مَا کَانَ لِـ
فرهنگ واژگان قرآن
سزاوار نیست که (مثل عبارت "وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَکُونَ لَهُمُ ﭐلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ")