کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَرْنٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ / ق َ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک طائف ، یا تمامی وادی آن که میقات اهل نجد است به جهت احرام حج . (منتهی الارب ). جوهری گوید: قَرَن ، میقات مردم نجد است ، و از آن است اویس قرنی ، و غوری گوید: اویس منسوب است به بنی قرن ، و دیگران این کلمه ر...
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) کوهی است که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بوده و بنی عامر پیروزی یافته . (مجمع الامثال میدانی ). کوهی است معروف که یوم بنی قرن در آن بوده است ، عبداﷲبن قیس گوید : طعن الامیر بأحسن الخلق و غدوا بلبک مطلع الشرق ...
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (اِخ ) ابن رومان بن ناحیةبن مراد. پدر تیره ای است . اویس قرنی از این تیره است . (از منتهی الارب ).
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از یمن . (معجم البلدان ).
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (ع اِ) کیش از چرم . || ترکش . (منتهی الارب ). جعبه . (اقرب الموارد). || شمشیر. || تیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیر باپیکان . || مرد باشمشیر. || مرد باتیر. (منتهی الارب ). || رسن که در آن دو شتر را به هم بندند. || شتر به هم ...
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (ع مص )پیوسته ابرو گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قرن
دیکشنری عربی به فارسی
شاخ گوزن , شاخ فرعي , انشعاب شاخ , سده , قرن , شاخ , بوق , کرنا , شيپور , پياله , نوک
-
قرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قرون] qarn ۱. واحد اندازهگیری زمان، برابر با صد سال؛ سده.۲. [قدیمی] واحد اندازهگیری زمان، برابر با سی سال.۳. [قدیمی] پارهای از زمان.۴. (زیستشناسی) [قدیمی] شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ.
-
قرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qaran بالای کوه.
-
قَرْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
اي زنان بمانيد - اي زنان قرار و آرام گيريد (کلمه قرن امر از ماده قر است ، که به معناي پا بر جا شدن است ، و اصل اين کلمه اقررن بوده ، که يکي از دو تا راء آن حذف شده است ، ممکن هم هست از ماده قار ، يقار به معناي اجتماع ، و کنايه از ثابت ماندن در خانهها...
-
قرن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qarn طاری: qarn طامه ای: qarn طرقی: qarn کشه ای: qarn نطنزی: qarn
-
قرن
دیکشنری فارسی به عربی
قرن
-
قرن آباد
لغتنامه دهخدا
قرن آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآبادرستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان در 15000 گزی خاور گرگان . موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مرطوب مالاریائی . سکنه 220 تن . آب آن از رودخانه ٔ قرن آباد. محصولات آنجا برنج ، غلات ، لبنیات ، توتون ، سیگار.شغل ...
-
قرن البوباة
لغتنامه دهخدا
قرن البوباة. [ ق َ نَل ْ ب َ ] (اِخ ) وادیی است از سعدبن بکر و برخی از قریش نزدیک به سراة. (معجم البلدان ). رودباری است که از جانب سرات می آید. (منتهی الارب ).
-
قرن الذهاب
لغتنامه دهخدا
قرن الذهاب . [ ق َ نَذْ ذُ ] (اِخ ) نام جائی است . (معجم البلدان ).