کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَرَارٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَرَارٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قرارگاه - محل آرميدن
-
واژههای مشابه
-
قرار
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسم، روش، نهاد ۲. استقرار، ثبات، سکون، طمانینه ۳. آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال ۴. شرط، عهد، وعده ۵. راندهوو، میعاد، وعدهگاه ۶. قول، میثاق ۷. شرح ۸. شیوه، وضع ۹. حکم، ۱۰. عادت
-
lie
قرار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] رابطۀ محور طولی بدن جنین با محور طولی بدن مادر
-
قرار
فرهنگ واژههای سره
پیمان، نهش، هال، دیدار
-
قرار
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پابرجا شدن ، آرام گرفتن . 2 - (اِمص .) پایداری ، استواری . 3 - (اِ.) صبر، شکیبایی . 4 - عهد، پیمان . 5 - حکم موقت .
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق َ ] (اِخ ) عمرانی گوید: جایی است در روم . (از معجم البلدان ).
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق َ ] (اِخ ) وادی ای است نزدیک مدینه در دیار مُزَینَة. (از معجم البلدان ).
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل . (آنندراج...
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای عرب است . (منتهی الارب ).
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
قرار
دیکشنری عربی به فارسی
تصميم , داوري , دادرسي , فتوي , راي , راي هيلت منصفه , نظر , قضاوت
-
قرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qarār ۱.زمان یا مکان ملاقات.۲. آرامش؛ آسودگی.۳. (اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود.۴. (اسم) عهدوپیمان.۵. پایداری.۶. (حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی.〈 قرار دادن: (مصدر متعدی)۱. جا دادن.۲. استوار ساختن.۳. [قدیمی] برق...
-
قرار
دیکشنری فارسی به عربی
اتفاقية , اشتراط , ترتيب
-
transverse lie
قرار عرضی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] وضعیتی که در آن محور طولی بدن جنین محور طولی بدن مادر را قطع میکند و معمولاً ابتدا شانهها ظاهر میشوند، ولی بازو یا هر بخش از تنه نیز ممکن است ظاهر شود