کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَدَرٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقدار] qadar ۱. اندازه؛ اندازۀ چیزی.۲. [قدیمی] طاقت؛ قوه؛ توانایی.۳. فرمان الهی؛ سرنوشت و آنچه خداوند برای بندگان خود مقدر نموده.۴. توانگری.۵. (نجوم) هریک از مراتب کواکب در کوچکی و بزرگی.۶. سرسخت: حریف قدر.
-
قدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُدُور] [قدیمی] qedr دیگ.
-
قَدِّرْ
فرهنگ واژگان قرآن
اندازه گيري کن (در عبارت "قَدِّرْ فِي ﭐلسَّرْدِ "يعني در بافتن زره تقديري بگير معنايش اين است که حلقههاي زره را اندازهگيري کن ، تا متناسب و هماهنگ شوند )
-
قُدِرَ
فرهنگ واژگان قرآن
مقدّر شد (اصل معناي قدر ضيق و تنگي است ، تعيين حدود و تقدير يک موضوع نيز در واقع تنگ کردن محدوده ي آن است )
-
قَدْرِ
فرهنگ واژگان قرآن
منزلت (کلمه قدر به معناي منزلت است ، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامي بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته ، و يا عنايتي که به عبادت متعبدين در آن شب داشته . بعضي ديگر گفتهاند : کلمه قدر به معناي ضيق و تنگي است ، و شب قدر را بدان جه...
-
قَدَّرَ
فرهنگ واژگان قرآن
اندازه گيري کرد - سنجيد- اندازه گرفت - داراي حدود واندازه کرد - اندازه قرار داد
-
قدر
دیکشنری فارسی به عربی
احترام , اهمية , صفقة , غيمة , کمية
-
کوته قدر
لغتنامه دهخدا
کوته قدر. [ ت َه ْ ق َ ] (ص مرکب ) کم قدر. بی مقدار. بی ارج : کسان به چشم تو بی قیمتند و کوته قدرکه پیش اهل بصیرت بزرگ مقدارند.سعدی .
-
گرامی قدر
لغتنامه دهخدا
گرامی قدر. [ گ ِ ق َ ] (ص مرکب ) ارجمند. بزرگوار. معزز. محترم .
-
گران قدر
لغتنامه دهخدا
گران قدر. [ گ ِ ق َ ] (ص مرکب ) گرانپایه . عالی قدر. باوقار. متین . (آنندراج ) : گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان به برگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد. صائب (از آنندراج ). || بسیار. افزون . پربها. قیمتی : چه صلتهای گران قدر ستانند فزون یکهزار و د...
-
magnitude ratio
نسبت قدر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] نسبت روشنایی نسبی (relative brightness) دو جِرم نجومی که با هم یک قدر اختلاف دارند و این نسبت برابر با 512/2 است
-
magnitude 1
قدر 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم، نجوم رصدی و آشکارسازها] معیاری لگاریتمی برای سنجش روشنایی یک ستاره یا جِرم سماوی
-
magnitude 2
قدر 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم، نجوم رصدی و آشکارسازها] ← قدر ظاهری
-
R magnitude
قدر آر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] قدر عبوری از پالایۀ آر
-
I magnitude
قدر آی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] قدر عبوری از پالایۀ آی