کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَبْلَ الأخيرِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قَبْلَ الأخيرِ
معنی
ما قبل آخر , يکي مانده به اخر
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَبْلَ الأخيرِ
دیکشنری عربی به فارسی
ما قبل آخر , يکي مانده به اخر
-
واژههای مشابه
-
قبل
واژگان مترادف و متضاد
پهلو، سو، طرف، قبال، کنار
-
قبل
واژگان مترادف و متضاد
پیش، پیشاز، سابق، سبق، گذشته ≠ بعد، پیش
-
قبل
فرهنگ واژههای سره
پیش
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قِ بَ) [ ع . ] (حراض .) نزد، پیش .
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ق .) پیش ، مق بعد.
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قُ بُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روبرو، پیش . 2 - جلو چیزی .
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق َ ] (ع ق ) پیش .نقیض بعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). از ظروف مبهمه است . (ناظم الاطباء). گویند: اتیتک من قَبل ُ و اتیتک قَبل ُ و هر دو مبنی هستند بر ضم . و قبلاً و قبل با تنوین و قَبل َ مبنی بر فتح . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق َ ب َ ] (اِخ ) دشتی است نزدیک دومةالجندل . (منتهی الارب ).
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق َ ب َ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک دومةالجندل . (منتهی الارب ).
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق َ ب َ ] (ع اِ) بلندی زمین که پیش نماید. گویند: رأیت بذلک القبل شخصاً. || فراهم آمدن گاه ریگ توده ها. || میانه ٔ راه روشن . || نوعی از مهره که زنان بدان مردان را بند نمایند و بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون . || مهره ای است از دندان ...
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق َ ب َ ] (ع مص ) کج شدن چشم و بر بینی آمدن سیاهه ٔ چشم . (منتهی الارب )(آنندراج ). پیش آمدگی سیاهه ٔ چشم بر بینی . (منتهی الارب ). یا قبل مانند حول است که کجی چشم باشد یا آن بهتر از حول است یا برآمدگی سیاهه ٔ چشم یکی بر دیگری وبودن سیاهه ٔ چ...
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق ِ ب َ ] (ع ق ) نزد. گویند: لی قبل فلان حق ؛ ای عنده . || (اِ) طاقت . گویند: ما لی به قبل ؛ ای طاقة. || سرِ نو. استیناف . (منتهی الارب ). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل ؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم ب...
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق ُ ] (ع اِ) آهنگ . || سوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اذا اُقْبِل ُ قُبلَک ؛ ای اقصد قصدک او نحوک . (منتهی الارب ).