کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَاهِرُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَاهِرُ
فرهنگ واژگان قرآن
غالب و تأثير گذار(قهر نوعي از غلبه را گويند ، و آن اين است که چيزي بر چيز ديگري چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثري از آثار خود نمايد ، اثري که يا بالطبع و يا به عنايت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خاموش ميس...
-
واژههای مشابه
-
قاهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: qāher) (عربی) مقهور کننده ، چیره ، توانا .
-
قاهر
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر ≠ مقهور
-
قاهر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص فا.) چیره ، غالب .
-
قاهر
لغتنامه دهخدا
قاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (ملک ...) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ . ق . در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت . او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسن...
-
قاهر
لغتنامه دهخدا
قاهر. [ هَِ ] (ع ص ) شکننده ٔ کامها. (مهذب الاسماء). چیره . غالب . مقهورکننده . (مهذب الاسماء) : قوی کننده ٔ دین محمد مختاریمین دولت محمود قاهر کفار. فرخی .در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل و پادشاهی قاهر نباشد. (تاریخ بیهقی ). باید دانست نیکوتر...
-
قاهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قَواهِر] qāher ۱. چیرهشونده؛ مقهورکننده.۲. چیره؛ غالب.۳. زبردست.۴. شامخ؛ بلند و مرتفع.
-
قاهر
دیکشنری فارسی به عربی
عنيف
-
قاهر با
لغتنامه دهخدا
قاهر با. [ هَِ رُ بِل ْ لاه ْ ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن احمد معتضدعباسی (287 - 339 هَ . ق .)، نوزدهمین خلیفه از خلفای عباسی که به سال 320 هَ . ق . پس از وفات مقتدر با او بیعت کردند. وی روش نیکوئی نداشت . لشکر بر او شوریدند و چشمانش را درآوردند و به س...
-
واژههای همآوا
-
قاهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: qāher) (عربی) مقهور کننده ، چیره ، توانا .
-
قاهر
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر ≠ مقهور
-
قاهر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص فا.) چیره ، غالب .
-
قاهر
لغتنامه دهخدا
قاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (ملک ...) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ . ق . در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت . او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسن...