کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَانِتٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَانِتٌ
فرهنگ واژگان قرآن
مطيع و فرمانبردار- عبادتگر(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
-
واژههای مشابه
-
قانت
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) مطیع ، فرمانبردار.
-
قانت
لغتنامه دهخدا
قانت . [ ] (اِخ ) یکی از سیزده اقلیمی است که در حوالی قرطبه است . (الحلل السندسیه چ 1 ج 1 ص 268). و مراد از اقلیم روستا (روستاق ) است . (حلل السندسیه ج 1 ص 268).
-
قانت
لغتنامه دهخدا
قانت . [ ن ِ ] (ع ص ) فرمانبردار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). فرمان برنده . (آنندراج ). || دعاخواننده در نماز. (آنندراج ) : پیش تو آن سنگریزه ساکت است پیش احمد بس فصیح و قانت است .مولوی .
-
قانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qānet ۱. فرمانبرنده؛ فرمانبردار.۲. مطیع و متواضع به خداوند.۳. نمازخوان.
-
واژههای همآوا
-
قانت
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) مطیع ، فرمانبردار.
-
قانط
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (ص .) ناامید، نومید، مأیوس . ج . قانطین .
-
قانت
لغتنامه دهخدا
قانت . [ ] (اِخ ) یکی از سیزده اقلیمی است که در حوالی قرطبه است . (الحلل السندسیه چ 1 ج 1 ص 268). و مراد از اقلیم روستا (روستاق ) است . (حلل السندسیه ج 1 ص 268).
-
قانت
لغتنامه دهخدا
قانت . [ ن ِ ] (ع ص ) فرمانبردار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). فرمان برنده . (آنندراج ). || دعاخواننده در نماز. (آنندراج ) : پیش تو آن سنگریزه ساکت است پیش احمد بس فصیح و قانت است .مولوی .
-
قانط
لغتنامه دهخدا
قانط. [ ن ِ ] (ع ص ) نومید. (ناظم الاطباء). ناامید. نومید. مأیوس . آیس .
-
قانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qānet ۱. فرمانبرنده؛ فرمانبردار.۲. مطیع و متواضع به خداوند.۳. نمازخوان.
-
جستوجو در متن
-
قانته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قانتَة، مؤنثِ قانت، جمع: قانتات] [قدیمی] qānete = قانت