کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَالُواْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَالُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
گفتند
-
واژههای مشابه
-
قالوا بلی
لغتنامه دهخدا
قالوا بلی . [ ب َ لا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گفتند آری . و این اشاره است به آیه ٔ «و اذ اخذربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی ». (قرآن 172/7) : من از قالوا بلی تشویش دیرم گناه از برگ و باران بیش دیرم چو فردا نومه خون...
-
مَا قَالُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
نگفتند
-
جستوجو در متن
-
اسرائین
لغتنامه دهخدا
اسرائین .[ اِ ] (اِخ ) اسرائیل : امّا اسرائیل ففیه لغات ٌ، قالوا «اسرال » کما قالوا «میکال » و قالوا «اسرائیل » و قالوا ایضاً «اسرائین » بالنون ، ... انشده الحربی ّ:یقول اهل السوق لمّا جیناهذا و رب البیت اسرائینا.(المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 14...
-
لَمْ تَکُن
فرهنگ واژگان قرآن
نباشي ( درآيه "قَالُواْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ ﭐلْوَاعِظِينَ")
-
اسرال
لغتنامه دهخدا
اسرال . [ اِ ] (اِخ ) اسرائیل . نام یعقوب . رجوع به اسرائیل شود: و اما اسرائیل ففیه لغات ، قالوا اسرال کما قالوا میکال و قالوا اسرائیل ، و قالوا ایضاً اسرائین بالنون . قال امیة علی اِسرال : قال رب ّ انّی دعوتک فی الفجََر فاصلح علی یدی ّ اعتمالی اننی ...
-
مُّمْطِرُنَا
فرهنگ واژگان قرآن
بارنده بر ما (معناي قالوا هذا عارض ممطرنا اين است که وقتي آن ابر را ميبيند به يکديگر بشارت ميدهند که اين ابري است که بر ما خواهد باريد )
-
شاحط
لغتنامه دهخدا
شاحط. [ ح ِ ] (اِخ ) شهری است در یمن و آن را توابع بسیاری است . (معجم البلدان ) : قالوا لنا السلطان فی شاحطیأتی الزنا فی موضع الغائطقلت هل السلطان اعلامهاقالوا بل السلطان من هابط.زیدبن الحسن الاخاطی (از معجم البلدان ).
-
طیخ
لغتنامه دهخدا
طیخ . [ خ ِ ] (ع اِ) صوت حکایت خنده . قالوا: طیخ ِطیخ ِ، مبنی بر کسر، یعنی قهقهه کردند. || (اِمص ) تکبر. بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و قیل بالحاء. (منتهی الارب ).
-
مسحرین
لغتنامه دهخدا
مسحرین . [ م ُ س َح ْ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسَحَّر (در حالت نصبی و جری ). سِحرزدگان : قالوا اًنما أنت من المسحرین . (قرآن 153/26 و 185). و رجوع به مسحر شود.
-
ملاتم
لغتنامه دهخدا
ملاتم . [ م ُ ت ِ ] (اِخ ) قبیله ای است از «ازد» فاذا سئلوا عن نسبهم قالوا: نحن بنو مُلاتَم بفتح التاء. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
اجول
لغتنامه دهخدا
اجول . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) جولان کننده تر.- امثال : اَجوَل ُ من قُطْرُب ؛ قالوا هو دویبة تجول اللیل کله و لاتنام . (مجمع الأمثال میدانی ).|| (ص ) تیزرو. بسیارجولان .
-
المق
لغتنامه دهخدا
المق . [ اَ م َ ] (علامت اختصاری ) رمز است از المقصود: الحائطیه ... قالوا للعالم الهان قدیم و محدث هوالمسیح ... و هوالمق بقوله تعالی «و جاء ربک و الملک صفاً صفاً» (قرآن 22/89). (تعریفات جرجانی ).