کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَائِمٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَائِمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
ايستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قيام بر وزن فيعال می باشدو قيام بر هر چيز به معناي درست کردن و حفظ و تدبير و تربيت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قيام به معناي ايستادن است ، و عادتا بين ايستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
-
واژههای مشابه
-
قائم
فرهنگ نامها
(تلفظ: qā’em) (عربی) ایستاده ، به حالت عمودی قرار گرفته ؛ (در ادیان) لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج) ؛ (در قدیم) اقامه کنندهی حق ، برپادارندهی دین ؛ (به مجاز) قدرتمند و با اراده .
-
قائم
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم ۲. سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم ۳. بلند، رسا ۴. پنهان، مختفی، مخفی، نهان ۵. عمود ۶. پاینده، باقی
-
قائم
لغتنامه دهخدا
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) (الَ ...) بامراﷲ، محمد نزاربن عبداﷲ المهدی ، مکنی به ابی القاسم خلیفه ٔ دوم از خلفای فاطمی مغرب بود. در زمان پدرش مهدی با او به ولایت عهدی بیعت کردند و به سال 322 هَ . ق . جانشین پدر گردید. دو مرتبه به قصد تصرف مصر با لشکری بدانس...
-
قائم
لغتنامه دهخدا
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ابن متوکل ملقب به القائم بامراﷲ و مکنی به ابوالعقا. از خلفای عباسی مصر است که پس از برادرش سلیمان بن متوکل خلیفه شد و از شجاعت و جلالت و ابهت خلافت بی بهره نبود در عهد او به سال 857 هَ . ق . ملک ظاهر جقمق بمرد و فرزند او عثمان بج...
-
قائم
لغتنامه دهخدا
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ساختمانی است نزدیک سامراء که متوکل عباسی آن را بنا کرده است . (معجم البلدان ).
-
قائم
لغتنامه دهخدا
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) لقب محمدبن الحسن العسکری امام دوازدهم شیعیان . رجوع به مهدی شود.
-
قائم
لغتنامه دهخدا
قائم . [ ءِ ] (ع ص ) ایستاده . (منتهی الارب ). برخاسته . بپای . برپا. برپای : کانک قائم فیهم خطیباًو کلهم قیام للصلاة. (تاریخ بیهقی ص 192). || پابرجا و استوار: بر سبیل مناوبت دوهزار مرد بر درگاه قائم میدارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293).این جهان زین ج...
-
قائم
لغتنامه دهخدا
قائم . [ءِ ] (اِخ ) ابن القادر ملقب به القائم بامر اﷲ (422- 467 هَ . ق .) بیست و ششمین خلیفه ٔ عباسی است . در ذی قعده ٔ سال 391 متولد شد. مردی دانشمند و خوش صورت ونیکوسیرت و بااقتدار بود و در عهد او و پدرش دولت عباسیان رونق گرفت در زمان او دولت بویهی...
-
قائم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹قایم› qā'em ۱. ایستاده.۲. پابرجا؛ استوار؛ ثابت و برقرار.۳. پایدار.۴. لقب امام دوازدهم شیعیان؛ امام قائم؛ امام زمان؛ صاحبالزمان؛ قائم آل محمد.۵. [جمع: قوام] [قدیمی، مجاز] اقامۀکننده حق.۶. [قدیمی، مجاز] حاضر و آماده برای انجام...
-
vertical asymptote
مجانب قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مجانبی که در دستگاه مختصات قائم موازی با محور عرضهاست
-
orthogonal trajectory
مسیر قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خمی که همۀ خمهای یک دستگاه مفروض را به زاویۀ قائمه قطع میکند
-
omnimeter
قائمسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] زاویهیابی مجهز به یک ریزبین/ میکروسکوپ که برای مشاهدۀ حرکتهای زاویهای حول محور قائم تلسکوپ به کار میرود
-
inversion 2
قرینۀ قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] تصویر آینهایِ یک لحن نسبت به محور افقی