کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قونوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) سعید قونوی . رجوع به احمدبن محمد... شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به حسن قونوی شود.
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن مسعود قونوی . رجوع به احمد... شود.
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) محمودبن احمدبن مسعود قونوی . رجوع به محمود... شود.
-
ابوالمحامد
لغتنامه دهخدا
ابوالمحامد. [ اَ بُل ْ م َ م ِ ] (اِخ ) محمودبن احمدبن مسعود قونوی . رجوع به محمود... شود.
-
پیرمحمد
لغتنامه دهخدا
پیرمحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قطب الدین خویی حنفی . وی راست : شرح فصوص صدرالدین قونوی .
-
قونیوی
لغتنامه دهخدا
قونیوی . (ص نسبی ) نسبت است به قونیه و آن شهری است مابین شام و قسطنطنیه . (ریحانة الادب ). رجوع به قونیه و قونوی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قرامان قونوی . او راست : شمسیه در تجوید و قرائت بزبان ترکی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به سعید قونوی . او راست : روضة المتکلمین در کلام .
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ )محمدبن یوسف بن الیاس قونوی . رجوع به محمد... شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد قونوی . رجوع به حامد عمادی ابن محمد شود.
-
عمادی
لغتنامه دهخدا
عمادی . [ ع ِ ] (اِخ ) حامدبن محمد قونوی عمادی . مفتی روم در قرن دهم هَ . ق . رجوع به حامد عمادی (ابن محمد...) شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الهی (شیخ ...). او راست : شرح فارسی مبسوطی بر مفتاح الغیب صدرالدین قونوی ، که به سال 880 هَ .ق . بپایان رسیده است .
-
اذرعی
لغتنامه دهخدا
اذرعی . [ اَ رِ عی ی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن حمدان بن احمد شود. وی غنیةالفتاوی محمودبن احمد قونوی را در پنج جلد شرح کرده است .
-
بایزید
لغتنامه دهخدا
بایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالغفار قونوی ، او راست : مدرج الفوائد لما الحق به من الزوائد. او در عصر سلطان محمد عثمانی میزیست .