کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قومس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قومس
لغتنامه دهخدا
قومس . [ ق َ م َ ] (ع اِ) مهتر و امیر قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (المعرب جوالیقی ص 258). ابن درید گوید این کلمه رومی است . رجوع به قُمَّس شود. || میانه ٔ دریا و معظم آن . (منتهی الارب ). معظم ماء البحر. ج ، قوامس . (اقرب الموارد).
-
قومس
لغتنامه دهخدا
قومس . [ م ِ ] (اِخ ) اقلیمی است در اندلس از نواحی قبره . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قومس
لغتنامه دهخدا
قومس . [ م ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است بزرگ و در اقلیم رابع قرار دارد، طول آن 77 درجه و ربع و عرض آن 36 درجه و خمس و سی دقیقه میباشد. قومس معرب کومس است و سرزمینی است پهناور و مشتمل بر شهرها و ده ها و کشتزارها که در دامنه ٔ کوهستان طبرستان قرار دارد و شه...
-
جستوجو در متن
-
کومس
لغتنامه دهخدا
کومس . [ ک َ م ِ ] (اِخ ) قومس . (انساب سمعانی ). رجوع به قومس و کومش شود.
-
فرمس
لغتنامه دهخدا
فرمس . [ ف َ م ُ ] (اِخ ) به زبان فرس قدیم نام شهر دامغان است . (برهان ). مصحف قومس است . (یادداشت به خط مؤلف ). مصحف قومس و قومس معرب کومش است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کومش و قومس شود.
-
خرخان
لغتنامه دهخدا
خرخان . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از قرای قومس بوده است . (از انساب سمعانی ).
-
کلب
لغتنامه دهخدا
کلب . [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است میان قومس و ری . (منتهی الارب ).
-
آزاذوار
لغتنامه دهخدا
آزاذوار. [ زاذْ ] (اِخ ) نام شهری کوچک از اعمال جوین از سوی قومِس . آزادوار.
-
حرحان
لغتنامه دهخدا
حرحان . [ ] (اِخ ) از قرای قومس و عده ای بدانجا منسوبند. (سمعانی ).
-
حرحانی
لغتنامه دهخدا
حرحانی . [ ](ص نسبی ) منسوب به حرحان از قرای قومس . (سمعانی ).
-
قوامس
لغتنامه دهخدا
قوامس . [ ق َ م ِ ] (ع اِ) گویا جمع قامسة است . (از اقرب الموارد). بلاها. (منتهی الارب ). بلاها و داهیه ها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ قَومَس . رجوع به قومس شود.
-
رزجاه
لغتنامه دهخدا
رزجاه . [ رَ ] (اِخ ) دیهی است از نواحی بسطام در قومس . (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ج 4) (از لباب الانساب ).
-
قوقیاوس
لغتنامه دهخدا
قوقیاوس . [ ] (معرب ، اِ) قوموس اغریو. قومس اغریو.کمون بری یا شاهترج بری . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
بسطامی
لغتنامه دهخدا
بسطامی . [ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بسطام که شهریست در قومس . (سمعانی ) (ناظم الاطباء). رجوع به لباب الانساب شود.