کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قول دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قول دادن
معنی
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - وعده دادن . 2 - مقرر گردیدن ، قرار دادن .
فرهنگ فارسی معین
برابر فارسی
پیمان بستن، سوگند خوردن
دیکشنری
assure, commit, plight, pledge, promise, warrant
-
جستوجوی دقیق
-
قول دادن
فرهنگ واژههای سره
پیمان بستن، سوگند خوردن
-
قول دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - وعده دادن . 2 - مقرر گردیدن ، قرار دادن .
-
قول دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اشغل , تعهد , وعد
-
واژههای مشابه
-
قَوْلُ
فرهنگ واژگان قرآن
قول - سخن - گفتار
-
به قول
فرهنگ واژههای سره
به گفته
-
سارق قول
لغتنامه دهخدا
سارق قول . [ ] (اِخ ) سارق غول . نام دره ای است در کوهستان بدخشان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 27 شود.
-
علی قول
لغتنامه دهخدا
علی قول . [ ع َ لا ق َ لِن ْ ](ع ق مرکب ) بنابه گفته ای . بنابه روایتی . به قولی .
-
هم قول
لغتنامه دهخدا
هم قول . [ هََق َ / قُو ] (ص مرکب ) هم مذهب و هم مشرب . (آنندراج ).
-
قول گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) پیمان گرفتن .
-
قول نامه
فرهنگ فارسی معین
(قُ. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ورقه ای که خریدار و فروشنده به یکدیگر دهند پیش از معاملة قطعی تا در فاصلة بین قول و معاملة قطعی ، فروشنده مورد معامله رابه دیگری نفروشد و خریدار سر موعد آن را بخرد.
-
قول استیر
لغتنامه دهخدا
قول استیر. [ ق ُ ؟] (اِخ ) دهی است از دهستان پهلویدژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، ماذوج ، فلقاف و شغل اهالی آنجا زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قول حاجی
لغتنامه دهخدا
قول حاجی . (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، سکنه ٔ آن 250تن . آب آن از رودخانه ٔ نوده و محصول آن برنج ، غلات ، حبوب و صیفی . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است . اهل این ده صحرانشین هستند و تغییر مکان ...
-
مقبول قول
لغتنامه دهخدا
مقبول قول . [م َ بو ق َ / قُو ] (ص مرکب ) مقبول القول : مقبول قول و نافذفرمان شهنشهی بر ترک و بر عجم چو سلیمان بر انس و جان . سوزنی .از معتبران و مقبول قولان وقایع گذشته را استماع افتاد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 7). در بخارا از چند معتبر مقبول ...
-
بی قول
لغتنامه دهخدا
بی قول . [ ق َ / قُو ] (ص مرکب ) (از: بی + قول ) بی گفتار. || مجازاً، بی اعتبار که گفتار او را اعتماد نشاید. (ناظم الاطباء). که کردار به گفتار بکار ندارد : خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی نایدکه بی رسمند و بی قولند و بدعهدند وبی پیمان . فرخی (دیوان ص ...