کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوظ
لغتنامه دهخدا
قوظ. [ ق َ ] (ع اِ) گرمای تابستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی قیظ است لکن مصدر نیست تا فعل از آن مشتق شود. (از اقرب الموارد). رجوع به قیظ شود.
-
واژههای همآوا
-
قوز
واژگان مترادف و متضاد
خمیدگی، کوهان، گوژ
-
قوز
فرهنگ واژههای سره
گوژ
-
غوز
لغتنامه دهخدا
غوز. (اِ) برآمدگی سخت وزشت که بر پشت برخی از مردم باشد. پشت خمیده و دوتاشده . قوز. کوز. کوژ. کُل . رجوع به قوز و کوژ شود.- سر غوز افتادن ؛ به لجاج ناچار شدن .- غوز بالای غوز ؛ زشتی ، رنج ، زیانی بر سر زشتیی یا رنجی یا زیانی و امثال آن . رجوع به قوز ...
-
غوز
لغتنامه دهخدا
غوز. (اِخ ) ناحیتی است . شرق وی بیابان غوز و شهرهای ماوراءالنهر، و جنوب بعضی از همین بیابان و دیگر دریای خزرانست و مغرب و شمال او رود آمل است ، و مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بددل و حسود، و گردنده اند بر چراگاه و گیاه خوار تابستان و زمستان ، و خوا...
-
غوز
لغتنامه دهخدا
غوز. [ غ َ ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). قصد کردن . (از اقرب الموارد).
-
قوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غوز، گوژ، کوز، کوژ› quz ۱. برآمدگی در چیزی.۲. (پزشکی) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم بهسبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا میشود.〈 قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی.〈 سر قوز افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مج...
-
قوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = غوز: برآمدگی ، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان . ؛ روی ~ افتادن از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن . ؛ ~ بالا قوز کنایه از: دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی ، مصیبت پشت مصیبت .
-
قوز
لغتنامه دهخدا
قوز. (ص ، اِ) کوز و کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). محرف غوز بمعنی کوزپشت . (فرهنگ نظام ).- سر قوز افتادن ؛ سر لج افتادن و ضد کردن . (فرهنگ نظام ).- قوزپشت ؛ کوزپشت . (ناظم الاطباء). کوژپشت .- قوز کردن ؛ از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپ...
-
قوز
لغتنامه دهخدا
قوز. [ ] (ترکی ، اِ) جوز. (فهرست مخزن الادویه ) گردو.
-
قوز
لغتنامه دهخدا
قوز. [ ق َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد. || ریگ توده ٔ بلند. ج ، اقواز، قیزان . اقاویز، اقاوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
قوض
لغتنامه دهخدا
قوض . [ ق َ ] (ع اِ) عوض . (منتهی الارب ). بدل . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): هذا بذا قوضاً بقوض ؛ ای بدلا ببدل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قوض
لغتنامه دهخدا
قوض . [ ق َ ] (ع مص ) ویران کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
غوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) quz = قوز