کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوشچی باشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوشچی باشی
لغتنامه دهخدا
قوشچی باشی . (اِخ ) دهی است از دهستان بیونیج بخش کرند شهرستان شاه آباد، سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، حبوب ، لبنیات ، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
علاءالدین قوشچی
لغتنامه دهخدا
علأالدین قوشچی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) علی ابن محمد سمرقندی ، معروف به ملاعلی قوشچی ، و گاهی او را فاضل قوشچی نیز گویند. وی از مشاهیر علمای عامه و متکلم و ریاضی است . در سمرقند اغلب علوم متداوله را فراگرفت و هیئت و ریاضیات را از قاضی زاده ٔ روم...
-
علی قوشچی
لغتنامه دهخدا
علی قوشچی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (ملا...) ابن محمد سمرقندی . وی علاوه بر کتبی که از او ذکر شده است مترجم برهان الکفایه ٔ علی بکری نیز میباشد. رجوع به علاءالدین قوشچی و علی بکری (ابن محمد شریف ...) شود.
-
فاضل قوشچی
لغتنامه دهخدا
فاضل قوشچی . [ ض ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به قوشچی شود.
-
علی قوشچی
لغتنامه دهخدا
علی قوشچی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (امیر...) وی از بزرگان دربار سلطان محمد خدابنده اولجایتو بود و پس از آنکه محمد خدابنده خراسان را آرام کرد و عازم دارالملک تبریز شد، این امیرعلی قوشچی از جمله همراهان وی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 192 و 218 و ت...
-
قاضی قوشچی
لغتنامه دهخدا
قاضی قوشچی . (اِخ ) دهی است ازدهستان نجف آباد شهرستان بیجار. در 25000گزی خاور شهر بیجار و کنار شوسه ٔ بیجار به سنندج و در تپه ماهورواقع و سردسیر است . 270 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زارعت و گله داری و صنایع دستی ...
-
قوشچی سمرقندی
لغتنامه دهخدا
قوشچی سمرقندی . [ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) علی بن محمد، ملقب به علاءالدین و معروف به ملاعلی قوشچی که گاهی او را فاضل قوشچی نیز گویند. از مشاهیر علمای عامه و محققان است . وی نخست در سمرقند اغلب علوم متداول را فراگرفت و سپس به کرمان رفت و پس از تکمیل تحصیل...
-
قوشچی گری
لغتنامه دهخدا
قوشچی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و منصب قوشچی . نگهبانی قوشهای شکاری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ملاعلی قوشچی
لغتنامه دهخدا
ملاعلی قوشچی .[ م ُل ْ لا ع َ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین قوشچی شود.
-
جستوجو در متن
-
میرشکار
لغتنامه دهخدا
میرشکار. [ ش ِ ] (اِ مرکب ) رئیس و مهتر شکارچیان . (ناظم الاطباء). مهتر قورچیان . (آنندراج ). لقب رئیس شکارچیان شاه . شکارچی باشی . (یادداشت مؤلف ). لقب مهتر نخجیرگران دربار. || قوشچی باشی و بازدار و دارنده ٔ مرغان شکاری . (ناظم الاطباء). مهتر قوشچی...
-
باشی
لغتنامه دهخدا
باشی . (ترکی ، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت ، بمعنی مقدم و رئیس . وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رئیس . مدیر. (ناظم الاطباء). فرمانده .- آبدارباشی . آت باشی . آردل باشی . آشپزباشی . اسلحه دارباشی . امیر...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ا...
-
رقم
لغتنامه دهخدا
رقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطباء). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب . (منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. ...